لوبیای سحر امیز 6هفته ای
سلام به دوستان عزیزمممممممم و به لوبییا کوچولوی خودممممممممممم......ببخشید دیر امدیم بیشتر در حال استراحت و دست و پنجه نرم کردن با تهوعات بارداری بودممممممم..... این چند روز خیلی اتفاق ها افتاد برامون ولی در کل همه چیز خوبه انشاالله.... پنج شنبه نصفه های شب احساس کردم کمی خون دیدم ولی چون از بچه ها نی نی سایتی شنیده بودم زیاد نگران نشدم سعی کردم اروم باشم و بخوابم صبش دیدم بازم یه نشونه هایی هست ولی چون درد نداشتم زیاد نگران نشدم بابا حمیدو بیدار کردم و اماده شدیم رفتیم بیمارستان نجمیه... واییییییییییی نمیدونین چقدر شلوغ بود پر از خانومای باردار بیشترشونم پا به ماه بودن بعد از کلی سوال و پرسش و پاسخ و 2ساعت انتظار رفتیم نزد خانوم دک...