خاطره دیروز
سلام فندق مامان خوبی نازنازک؟ عزیزم خبر خوب برات دارم دیروز روز متفاوتی بود فکر می کنم به همه خوش گذشت برات بگم که پنجشنبه که از سر کار برگشتم خونه عصرش با خاله مهدیه رفتم خرید مانتو شال و شلوار خریدم میدونی چرا؟ چون قرار بود جمعه عصر به اتفاق خاله و شوهر خاله و نیروانا یه قراری با بابایی بزاریم که در حقیقت اولین بیرون دسته جمعی بود این جوری بهونه ای برا آشنایی بیشتر بود خلاصه جمعه عصر رسید قرار شد اولش من با بابایی قرار بزارم بریم یه جایی منتظر خاله اینا باشیم. ساعت 6 بابایی امد چهار راه طالقانی رفتیم سمت هتل اسپیناس تو بلوار کشاورز منم زنگ زدم به خاله اینا که بیاین اونجا من و بابایی کلی منتظر موندیم تا اونها...