زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

تولد ۳سالگی خانه عشقم

سلام دیروز ۳۱خرداد بود و سه سال گذشت از روزی که اینجارو ساختم تا برات بنویسم از همه چیز از خوشی ها از بدی ها از ارزو ها عزیز دلم اون روز ها تو نبودی پدرت هم نبود فقط ارزوی داشتنت بود ویک دل نگران روز های سخت گذشتند سربع تر از برق و باد پدرت با یک دنیا عشق رسید و اندکی بعد تو امدی همه زندگی من  دوستت دارم پسرک شیرین من قابل توجه دوستان گلم امروز ۳سال از تاسیس وبلاگ پسرم میگذره و اینجا بودن بهانه ای شد برای داشتن دوستان گلی مثل شما خوشحالم که اینجارو و همچنین شمارو دارم. ارتین من امروز ۵ماه و ۴روزشه و ما تهران هستیم و ارتین برا اولین باره که مسافرت میکنه کلی حرف براتون دارم بزودی برمیگردم
1 تير 1393

خونه جدید

سلام به روی ماه همه دوستان گلم ببخشید تورو خدا نه تونستم جواب نظرات تون رو بدم نه بهتون سر بزنم .الان دقیقا" 1هفته هست درگیرم بابا حمیدم که نیست همه کارا افتاده رو دوشم. البته خدا مامانمو برام نگه داره که تنهام نزاشت و تونستم 2روزه خونمو بچینم ولی خلاصه خونه جدید و هزار تا کار  هنوزم خیلی کارای خورده ریز دارم. ولی خدا رو شکر که کمکم کرد و تونستم به سلامت این روز هارو طی کنم. دیگه اتاق پسری رو چیدیم خیلی خوشکل شده به نظرم حالا بابا حمیدش میاد این هفته براش استیکر خوشکل میاره  . بزودی با عکس های خونه و اتاق ارتین اپ میکنم . همچنان دعامون کنینننننننن
5 دی 1392

5شنبه ای که گذشت

سلام امروز یکشنبه هست 3آذر ،روز ها چقدر دارن سریع میگذرن ... من 27 روزه دیگه ساکن تهران هستم و در کنار حمید...و شبی نیست که بهش فکر نکنم 5شنبه ای که گذشت روز خوبی داشتیم ولی من فرصت نکردم خاطره اش رو ثبت کنم.شوشو یک هفته پر کار داشت طوری که هر روز ساعت 6میرفت و شب دیر وقت میرسید منتظر بود 5شنبه بیاد و حسابی استراحت کنه که من براش نقشه کشیدم. صبح رو خوب استراحت کردیم ساعت 10/30صبحونه خوردیم و11/30بود که رفتیم بیرون، سمت صادقیه. نمیدونم چرا من عاشق پاساژهای صادقیه ام هر وقت دلم خرید بخواد میرم اون وری بماند که از اولش اصلا قصد خرید نداشتتم ولی مگه میشه من چشمم چیزی رو ببینه و بخواد و حمید برام نخره ؟؟؟ خلاصه اولش 1کفش چشم ر...
3 آذر 1392

حرف های 2نفری

یاد این عکسه بخیییییییییر ساعت 7:11دقیقه عصر هست و عشقم هنوز نیومده سرکاره، دلم براش تنگ شده ( .میدونم خیلی خسته میشی عزیز دلم ولی نمیدونم چی کار کنم تا از کارت یه ذره کم کنم میدونم خیلی فکرای جور واجور داری استرس داری و من شرمنده تنها میتونم دعات کنم که خدا حافظت باشه.) دیشب از ساعت 4آرتین کوچولومون نزاشت بخوابیم همش وول میخورد هر طرف برمیگشتم میومد اونجا لگد بارونم میکرد منم پاهام از درد سر شده بود حمیدم مثل همیشه با کوچکترین تکون من بیدار شد ساعت 6کاملا" بد خواب شده بود .دیدی موشموشک منننننننن چه کارا که نمیکنی. دیشب وقت چک آپ داشتم حال نی نی مون خوب بود دکتر برای 10 بهمن نوبت سزارین داد حتی تو تقویمش هم علامت زد ولی من ...
26 آبان 1392

من با خبر خوب امدم

سلام جیگر مننننننننننننننننننن. خوبی؟ سلام دوستای مهربونم که همیشه هوامو دارین بخدا خیلی دوستون دارمممممممم منم دلم براتون خیلی تنگههههههههههه خیلییییییییی ولی درگیر درسمو خونه داری نشد سر بزنم. من یه عذر خواهی هم به همه بدهکارم بابت پست های ناراحت کننده ام که باعث میشه دل مهربونتون بگیره. شرمنده قول مبدم دیگه از این پست ها نداشته باشمممممممم.   این چند وقت خبر خاصی نبود برای سیزده بدر رفته بودیم شمال خوش گذشت جای همه خالی.بعدشم دوباره درس رو شروع کردم تا دیروز که بابا و مامانم به خاطر یه کار اداری یک روزه امدن پیشمون و برگشتن. منم دیروز از درسم زدم رفتم از دکتر وقت بگیرم که قبلش یه مشورتی کنم اگه لازم بود برای سقطم بهم ازمایش...
27 فروردين 1392

اولین پست 92 و تبریک سال نو

سلام به همه دوستان عزیزم امدم سال نو رو بهتون تبریک بگم و بهترین هارو براتون ارزو کنم خیلی احساس خوبی بهار امدددددددددددددد همه جا رو نو کردددددددددددددد واقعا زیباست انشالله همتون سالیان سال شاهد چنین روز هایی باشید در کنار همسر فرزندان داماد ها عروس ها و نوه های گلتون شاید از الان تصورش خیلی زود باشه ولی تا چشم بهم بزارید اون روز ها میرسه انشاالله به خوشی و شادی برسه و شاهد موفقیت روز افزون خودتون و خانوادتون باشید. اما اولین هفت سین ما تو خونه نقلیمون....برای همه زوج های جوون که اولین هفت سینشونو در کنار عشقشون چیدند ارزوی خوشبختی فراوان و عشق حقیقی دارمممممممممم.....   دیروز بعد از تحویل سال نو رفتیم خونه خواهرم پد...
1 فروردين 1392

سلام دوستای مهربونم...

سلام به دوستان عزیزم امید وارم که حال همتون خوب بوده باشهههههههه.بخدا شرمنده همتونم که نمی تونم بهتون سر بزنم مشغول درس خوندن هستم این قدر غرق درس هستم مخم کار نمیکنه بیام لینجا مطلب بنویسم. البته خبری هم نبوده جز این چند روز اخیر که خبر های خوبی پیش امده... این هفته جمعه بابا حمید امتحانشو داد و از درس خوندن راحت شد عوضش من درس خون شدمو فکر کنم تا 7 تیر درگیر باشمممممممم خدارو شکر خیلی بهترممممممم خیلییییییییییییییی 20 اسفند اسما جون به دنیا امد دختر عمه فاطی نی نی ما میگن شبیه مامانشه و خیلی ارومه والا تا ما بریم بینیم فکر کنم حسابی بزرگ شده. امسال اولین عید من و حمید رضا تو خونمون هست خیلی خوشحالم مامانم اینا هم برای عید میان تهران ...
23 اسفند 1391