یک پسر گل +یک مامان سر شلوغ و هفت ماهو ده روزگی
سلام بر همگییییییییییی این قدر حرف ها هست که نمیدونم از کجا شروع کنمممممم این قدر دلم براتون تنگ شده که دلم میخواد یهو همه وبلاگ ها رو باز کنم همه مطالب نخونده رو بخونم...اما چرا کم پیدا شذیم و چی کارا میکنیم...
الان که مینویسم ارتین هفت ماهو ده روزش تمام شده و خوابیده حمید خونه هست و فردا بلیط برگشت به تهران گرفته.
جونم براتون بگه که بعد از سفر تهران از همون اول تابستون درس رو شروع کردم به ماه رمضون بر خوردیم و کارم سخت شد مامانم با زبون روزه از ارتین نگه داری میکرد و من میخوندم ماه رمضون تقریبا هر هفته حمید میومد و من از اسباب کشی هر هفته به خونه خودم و خونه بابام خسته شده بودم این شد که تصمیم گرفتیم برا ارتین پرستار بگیریم و تو خونه خودمون بمونیم من مشغول درس بشم .اخر ماه رمضون حمید ده روز امد پیشمون خواهرمم امد و یه پنج روزی موند یکم دور دور کردیم شب عید فطر بیست تا مهمون داشتم خیلی سر شلوغ بودم هم درس هم کلاس خلاصه حسابی درگیر شدم بعد رفتن خواهرم رفتیم رشت چند روزی موندیم قرار بود یه شب بمونیم ولی سه روز طول کشید خیلی خوش گذشت هم درس خوندم هم تفریحح کردم . واکسن شش ماهگی ارتین جونو 28 تیر زدیم و خدارو شکر پسرم اصلا اذیت نشدد. از ااخر پنج ماهگی هم شروع کردیم به غذا دادنش و خدارو شکر خیلی خوش غذا هست از میوه و غذا هر چی که براش مفید باشع میخوره. عاشق نون بربریه پسرممممممم اینجاست که ثابت کرده رگ ترکی داره
الان دیگه کامل میتونه بشینه و با اسباب بازی هاش بازی میکنه و با رورئک همه جا خونه بدو بدو میککنه ددو هفته هست مستقر شدیم خونه خودمون و خاله ناهید پرستار ارتین ازش مراقبت میکنه من مشغول خوندنم خدارو شکر ارتین راحت با پرستارش کنار امد و باهم جورن .چهر شنبه تو هفت ماهو یک هفتگی بردمش بهداشت برا وزن و قدش پسرم وزنش خوبه 8/250 هست ولی قدش کوتاهه تازه شده 67
بخدا جمع و جور کردن این همه حرف نگفته خیلییییییییییی سختههههههههههه حق بدین بهمممممم.
تصمیم کبری گرفتم که از این به بعد هر 5شنبه وبلاگ ارتین و اپ کنم که همه اتفاق هارو بنویسم
لحظات بودن با ارتین خیلی زود میگذره ... برا منی ه درس دارم خیلی سخته نه میشه دل از ارتین بکنم نه از درسم
از بابای ارتینم بگم که خوبه مشغول درس و کاره هر دو هفته رفت و امد میکنه خیلی براش سخته ولی به عشق ارتییییین تحمل میکنه.
ارتین ما هنوز بی دندونه ... چهار دست و پام نمیره ...ولی با کنجکاوی همه جارو میپاد...
حالا دیگه حرف نمیزنم براتون عکس میزارم ...عکس ها زیادن در حد توان گلچین میکنم براتون.
منتظرم باشین که برسم خدمتون و نوشته های زیباتونو بخونم
ارتین و مامان
عشق نون بربریه پسرم
قهرمان کوچولوی من
ارتین و ماشین شاسی بلندش
پسرم به موهاش ژل زده
عاشق توپ بازیه پسرم
دو تا عسک خوشتل
چند تا عکس اخر
خونه عموش
ارتین تو خونه قارچیش
اینم اخرین عکسش دیشب خونه مادربزرگم