پسرک نه ماه و ده روزه من و روز های از قلم افتاده
سلام خدمت دوستای گلم میدونم که باز کم کاری کردمو تقریبا دو ماهه چیزی ننوشتم مطلب که برا نوشتن زیاده اما حس و حالش نیست نمیدونم چرا:-(حالا که مینوسم با گوشیم و شدید سرما خوردم در حدی که توان روشن کردن سیستم ندارم و ولو شدم رو تخت ارتینم با خاله ناهید تلویزیون تماشا میکنه حسابی از درس عقب موندم نه از برای تنبلی بلکه به خاطر اتفاق هایی که مثل خروس بی محل افتادن بابای ارتین تو راهه و انشاالله به مدت یک هفته کنار ماست.خوب برم سر وقت متنی که یه هفته هست اماده اش کردم ولی نشده ثبتش کنم.
ارتین قصه ما نه ماه و ده روزشه گل پسرم حسابی بزرگ شده الان از انواع غذا ها میخوره ولی به سبک خودش ماشاالله خوش اشتهاست و تو غذا خوردن اصلا اذیت نمیکنه عاشق میوه مخصوصا سیب هست ولی چند وقتیه از موز زده شده .کاملا میشینه و چهار دست و پا راه میره .وای از وقتی که بیفته رو دندده لججج دیگه نمیتونی جمعش کنی گاها ممکنه تا یک ساعت مدام گریه کنه مخصوصا شب اولی که باباش میره تهران حسابی بیتابه.پسر گلم ۲۵شهریور اولبن مرواریدش درامد و بعدش این قدر اتفاق های جور واجور داشتیم که تا۱۷مهر براش به جشن کوچولو گرفتیم که خیلی خوش گذشت حالا حتما عکس هاش رو بواتون میزارم البته الان با گوشی هستم و اپلود عکس ها سخته قول میدم پست بعدی فقط عکس باشه.۲۸مهر نه ماه ارتین تموم شد و رفتیم بهداشت برای کنترل قد و وزن که پسری نه.کیلو و ۶۹سانت بود و همه چیش خوب بود سکر خدا.امسال عید قربان اولین عید قربان ارتین بود رفتیم خونه مامان بزرگم و ارتین.و ببعی باهم عکس انداختن خیلی روز خوبی بود بقیه روز هارو اغلب پسرم تو خونه هست و مامانی مشغول درس خوندن هر پنج شنبه و جمعه هم خونه مامان جمیلیم و مادرجونی تا تنوع بشه برا بچم.هفته پیش مامان جونم از مشهد برگشتن و کلی سوغات براش اوردن که عکساشو میزاوم اینجا.
با امدن محرم لباس سقایی ارتینو اماده کردم تا تاسوعا و عاشورا تنش کنم پسرم یه طبل خوشکل هم داره که با چوبش میکوبه رو طبل و حسابی بازی میکنه.راستی ارتین مم و بب هم میگه یه سری چیز های دیگه هم میگه که فقط خودش سر میاره.
خیلی چیزا هستن که باید عکسشونو بزارم براتون انشاالله پست بعدی یک پست پر عکس خواهد بود