روز های عاشقی
پسر عزیز مامان الهی مامان فدات بشمممم اقا شدی بزرگ.شدی همه زندگیم شدی این قدر اسیزتم که وقت هیچ کاری ندارم درس هم که دارم دیگه خودت فکرشو بکن چقدر سرم شلوغه تو بیشتر وقتا با مامان جمیل و خاله ناهید پرستارت هستی ای سرشلوغی و درس نزاشته از اولین سال بودن با تو نهایت لذت رو ببرم ماشاالله خیلی شیطون و بلا هستی ولی تو دل برو و شیرین کل فامیل عاشقتن پسرم امروز تولد حضرت محمد به قمری شما یکشاله شدی چقدر همه چیز زود تموم شد چه شبها تا صبح بیدار بودی و گریه کردی هنوز عطر دستای کوچولوت تو بیما رستان پیچیده تو مشامم خوشحالم که حالا اون روز های سخت و شیرین تموم شده و تو مرد شدی بزرگ.شدی میدونم کم کاری کردم خیلی از خاطراتت رو ثبت نکردم ولی بخدا نشده ولی نوشتم که روزی اینجا مرتبشوم کنم قراره ۲بهمن که بابا امتحانشو میده و میاد برات تولد بگیریم انشاالله بشه عکساشو برات بزارم دیروز بردمت اتلیه کلی گریه کردی ولی عکسات قشنگ.شده یک عالمه کار جدید یادگرفتی من هر روز عاشق تر میشم دو هفته هست بابایی نیست دلم خیلی براش تنگههه امتحان داره و سرش شلوغه ما شب ها میاییم خونه مامان جمیل میخوابیم تو این رفت و امد ها اذیت میشی ولی مجبوریم کلی برنامه برات دارم فقط میخوام سد کنکور برداشته شه
مهربونای من دوستای خوبم دلم.برای تک تک تون تنگه ممنو ببخشید که نشده سر بزنم بهتون ولی حتما میام بوسسسسس برای همه شما