برای پسرم آرتین( از طرف بابایی)
پسر گلم، آرتین عزیزم. مادرت خیلی عجله داره که تو زود به دنیا بیایی. البته حق هم داره. شکایت از نه ماه طولانی بارداری میکنه. اما به گمان من این نه ماه به سزاواری نه ماه شده. من مثل مادرت نمیتونم رومانتیک بنویسم ولی الان که دارم اینو مینویسم خیلی خیلی خوشحالم که شما دو تا را خدا بهم داده. اگر بدونی چقدر دوست داریم زود بیای پیشمون و هردوتامونو از تنهایی دربیاری. اگه بدونی بابایی چه کارایی میخواد برات بکنه. البته امیدوارم وقتی به دنیا میایی پیش تو و مادرت باشم دعا کن. دعا کن برای بابا پسری. از همین الان مامانی همه چیز داره برات میخره. خوش به حالت بهت حسودیم میشه. آخه بابایی من اینجور چیزا را نداشتم. تنها اسباب بازی من تیر کمونی بود که خودم درست کرده بودم. ولی الان داره برات همه چیزا و فراهم میکنه. امیدوارم و از خدا میخوام اول همه بچه هایی را که قراره به دنیا بیان ، خوشکل و سالم به مادراشون بده بعد هم پسری منو سالم به مامانش بده تا خیالش راحت باشه. اخه بابایی جون من به مامانی نگیا اینقدر مامانت بعضی وقتا منفی فکر میکنه که دیروز دیدم یه تار مو از کله ام ریخت. میترسم تا به دنیا اومدنت کچلم کنه اخه این موها روبه زور نگهشون داشتم تا خواستگاریت نگن بابات پیشونیش چقدر بلنده. میدونی آرتینم میخوام وقتی بزرگ شدی منم به موهام ژل بزنم ببینیم کی خوش تیپ تره. در ضمن اگه خدا بخواد هفته بعد هم برای تو هم برای مامان خبرای خوبی دارم پس تا آن روز مواظب خودتون باشید. دوستتون دارم ان شاالله که هفته بعد مامانت بهت خبر خوب و میده .