خوش میگذره
سلام آلوچه ی خوشکل مننننننننننن اومدم کمی با هم حرف بزنیمممممممم .
تو چه خبرا؟؟؟ خوش میگذره دیگه انشاالله.....
این روز های ما هم داره زود زود سپری میشه امروز کمی به خودم استراحت دادم البته استراحت که چه عرض کنم کلی کار ریخته بود رو سرم باید انجام میشد.
صبح امروز که خیلی حال داد تا 10صبح خواب بودیم .تا بیدار شدیم و صبحونه اماده شد ساعت 11بود . بعدش بابا مشغول درس خوندن شدو من نهار بار گذاشتم .(الان که دوستان کد بانوی من بهم بگنننننن دختر ساعت 11وقت نهار گذاشتنه؟؟)باور کنید من تنبل نیستم زندگی دانشجویی همینه . شب قبلش تا 1 شب درس می خوندم.
خلاصه برای نهار خورشت فسنجون با بلدرچین گذاشتم بعدش دوباره یه 3ساعتی درس خوندم . و ساعت 3 نهار حاضر کردیم. نا گفته نمونه که برنج نهارو بابا آبکش کرد و حالا دیگه حسابی تو این کار خبره شده. شوهر مهربونم واقعا هوامو داره حاضره گشنه بمونه ولی من از درسم نمونم و وقت بزارم غذا بپزم . برای 5شنبه نهار هم یه املت خوشمزه برام پختتتتتتتت که خیلی چسبید دست گلت درد نکنه همسر خوبمممم خدا کنه حداقل قبول شم تا جبران زحمت هاش بشه با اینکه خودشم درس داره ولی خیلی به فکر منه.خلاصه فسنجون دست پخت منو که با رب انار مامان مهری (مادر شوشو) پخته بودم و رنگش حسابی سیاه شده بود بابا خیلی دوست داشت، روش یه وجب روغن جمع شده بووووووووووود جای اون هایی که دوست دارند خالی ما شمالی ها فسنجونو ترش درست می کنیم.
بعد از نهار هم استراحت کردیم و بعدش پاشیدم مشغول تمییز کاری شدم حسابی خونه رو سابیدماااااا در و دیوار و کابینت ها رو سرامیک هارو حسابییییییییییی یه جاروی درست و حسابی هم کشیدمممم بعدش رفتم دوش گرفتم تا کمی خستگیم در برههههههه و با بابا یه چای خوشمزه نوشیدیم. و فیلم نامزدیمونو تماشا کردم و بابا مشغول درس خوندن شد.
این روز ها با اینکه اغلب اوقات به خاطر درس خوندن تکراریه ولی برام لذت بخشه و مطمئنم اگه نتیجه بخش باشه بهترین خاطره های زندگیمونو میسازه از 5شنبه تا الان که بابا خونه بوده کلی به من خوش گذشته این قدر منو خندونده برام ادای بچه هارو در میاره و من غش می کنم ار خنده عین بچه شر ها میشه .
نمی دونم چرا این روز ها به هر چی دست می زنم خراب میشه اون روز خواستم برای بابا آبهویج بگیرم آبمیوه گیریمون یهو خراب شد، اومدم جارو بکشم جارو داغ کرد و یه یه ساعتی خاموش بود ،آومدم از ایپیلیدی استفاده کنم خراب شد بعدشم موقع جارو کشیدن سه راهی برق افتاد پایین و لامپی که بهش وصل بود شکست چند روز پیش هم بعد شام چایی اورده بودم بخوریم پای بابا خوردو یه لیوان خورررررررد شد خدا بخیر کنه منم فورا صدقه گذاشتم که رفع بلا بشه دیگه فلسفه این اتفاق هارو نمی دونم....
امروز خیلی پرحرفی کردم ننه جوننننننن دوست دارممممممممم.
راستی دوستان عزیزم هرکسی پزشک متخصص زنان خوب میشناسه تو تهران بهم معرفی کنه و لطف کنید بهم بگید کدوم بیمارستان رو برای به دنیا اوردن نی نی ترجیح میدین؟؟ مرسیییییییییی