زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

5شنبه ای که گذشت

1392/9/3 11:19
نویسنده : مامان و بابا
1,410 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز یکشنبه هست 3آذر ،روز ها چقدر دارن سریع میگذرن ... من 27 روزه دیگه ساکن تهران هستم و در کنار حمید...و شبی نیست که بهش فکر نکنملبخند

5شنبه ای که گذشت روز خوبی داشتیم ولی من فرصت نکردم خاطره اش رو ثبت کنم.شوشو یک هفته پر کار داشت طوری که هر روز ساعت 6میرفت و شب دیر وقت میرسید منتظر بود 5شنبه بیاد و حسابی استراحت کنه که من براش نقشه کشیدم.

صبح رو خوب استراحت کردیم ساعت 10/30صبحونه خوردیم و11/30بود که رفتیم بیرون، سمت صادقیه. نمیدونم چرا من عاشق پاساژهای صادقیه ام هر وقت دلم خرید بخواد میرم اون وری بماند که از اولش اصلا قصد خرید نداشتتم ولی مگه میشه من چشمم چیزی رو ببینه و بخواد و حمید برام نخره ؟؟؟متفکر

خلاصه اولش 1کفش چشم رو گرفت بعدش یه تاپ خیلی خوشکللللل و یک ساپورت که باهاش بپوشممممم کل پاساژ هارو گشتیم  من خیلی وسایلاشونو دوست داشتتم اما حیف که لباساش سایزم نمیشد و نمیدونستم بعد بارداری میتونم بپوشم یا نه؟ این شد که همین 3قلم جنس و خریدیم ..

بعدشم رفتیم نهار خوردیم ...من که قندم کمی زده بالا و نتونستم زیاد غذا بخورم ولی خوش گذشت .

بعدش رفتیم سمت یک فروشگاه که دوستم معرفی کرده بود چه خوشکل بودددددددد پر از اسباب بازی های خوشکلللللللل هر چه بخوای داشتتتتتتتتت و من دوست داشتم از همه چیز برای پسری بخرمنیشخند

نهایتش یک تن پوش می نی موس براش گرفتم به انتتحاب باباش که خیلی خوشکله .از اونجا هم امدیم خونه که دیگه ساعت 5بود و هردو حسابی خسته بودیممممممم.

این هفته گه گذشت متوجه شدم بر طبق ازمایش قند خونم کمی بالاست الان سخت در رژیمم اگرچه قبلش هم غذای زیادی نمیخوردم ولی الان بیشتر رعایت میکنم...حالا برای هفته دیگه بازم ازمایش دارم.

شنبه هم قراره بریم یه چند تا عکس بندازیم که از دوران بارداری برام بمونه .

و دیگه اینکه این روز ها خیلی دیر برام میگذره کمی همه چیز تکراری و خسته کننده شده شدیدا" منتظرم تا ماه بهمن برسه از دکتر رفتن و ازمایش دادن خسته شدم و بی حوصله .دعا کنین بقیه راه بخیر بگذره دوستان گلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

رضوان مامان رادین
3 آذر 92 11:41
منم همین مشکل قندو داشتم و هزارتاااااااا آزمایش پشت سر هم...اما خدا را شکر بخیر گذشت ومشکلی نبود...اما دیگه اونقد به خودم رژیم سفت و سخت دادم که بچم رادین که دنیا اومد وزنش کمتر از اونچه که باید باشه بود...مواظب باش به خودت خیلی سخت نگیری...خیلییییییییی مواظب خودت باش
مانی محیا
3 آذر 92 11:56
عزیز دلم مبارک باشه هر چی خریدین..
شیما(دختر شهریور)
3 آذر 92 12:44
عزیزم انشالله همیشه مثل این 5شنبه خوش باشی وووووووووووو لبت بخنده گلممممممم انشالله آرتین همیشه لبتو میخندونه عزیزم
مامان آتناجون وتمشک کوچلو
3 آذر 92 15:50
سلام عزیزم مبارک باشه بسلامتی بپوشی .امیدوارم به سلامتی این روزهای شیرین رو به پایان برسونی من همیشه میام وپستهاتو می خونم در ضمن عکس آرتین جون روهم دیدم خدا برات حفظ اش کنه من اسم پسری رو دوست داشتم آرتین بذارم اما وقتی اون اتفاق برام افتاد با وجود اینکه نمدونستم پسر اما امیر علی گفتم میذارم اما متاسفانه باباش موافقت نمی کنه ومنم ناراحتم توکل به خدا برام دعا کن روزگار پر استرسی دارم مرسی که بهم سر زدی
نیو
3 آذر 92 21:39
من خیلی وقته اینجا رو میخونم و باهم تو کلوپ رویا و ساره اشنا شده بودیم اگه دوست به منم رمز بده خوشحال میشم
مامان پریسا
3 آذر 92 22:51
ایشالله همه روزت خب باشه مامانی. خریدها مبارک باشه ولی فکر میکنم بعد از زایمان یه هوا دیگه برات خوب نباشن. لباس نی نی هم مبارک ایشالله به سلامتی تنش کنی. خیلی مراقب خودتون باشید ایشالله قند خون تنظینم بشه.
باران
4 آذر 92 7:56
سلام عزيزم بيشتر مواظب خودت باش و همينطور مواظب آرتين کوچولو البته در اين ماهها منم بي حوصله ام و حسابي سنگين شدم که نوشستن زياد اذيتم ميکنه اما خوب چون سر کار ميرم کاريش نميشه کرد ميخوام يکمي ديگه تحمل کنم و بعدش مرخصي امو شروع کنم قند خونتم پايين ميره عزيزم خيلي نگران نباش خريداي شما و آرتين جونمم مبارک باشه عزيزم
عاطفه
4 آذر 92 16:43
سلام گلم،همیشه به گردش انشاالله همراه همسری انشاالله به خوبی و خوشی دوران بارداری به پایان میرسه...حالا من بر عکس تو برام زود داره میگذره و یه کوچولو ناراحت اینم که به کارام نتونستم برسم
مامان گیسو جون
4 آذر 92 19:15
خریداتون مبارک همیشه خوش باشید این روزها همه تموم می شه و خاطراتش فقط به یادت می مونه
ازاده مامان آرتین
4 آذر 92 19:27
مبارک باشه مامانی-ایشالا این مدتم به خوبی میگذره-تا چشم بذاری روی هم روز زایمانت رسیده انشالا-مواظب نی نی و خودت باش
نگاری
5 آذر 92 0:40
دیگه چیزی نمونده صبر داشته مبارک خریداتم مبارکت باشه عزیزم قندت چرا بالاست
یک عاشقانه آرام
5 آذر 92 9:45
ای جون خدارو شکر خوش گذشته... این روزا هم مثه برق و باد میگذره...همزمان با سربازی رفتن همسری من پسر تو به دنیا میاد و این کمی دلمو خوش میکنه...
مامان ریحان
5 آذر 92 18:48
سلاممممممممم خداروشکر من قند نداشم و واسه یه بار که آزمایش دادم حالم بدجور بد شد خدا کمکت کنه دوباره باید آزمایش بدی اونم با معده ی خالییییییییییی ایشالا که سری بعد رفتی واسه آزمایش جوابش نرمال باشه خریدای خودتو گل پسری هم مبارک