زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

خداحافظ تهرااااااااااااااان

1392/9/24 18:13
نویسنده : مامان و بابا
3,364 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماه همه دوستان گلممممممم با پست قبل متوجه شدم که چقدر دوستان عزیزم بهم محبت دارن خیلی خوشحالم که تو دنیای مجازی دوستانی چون شما دارم نیشخند.راستش علت رمز دار کردن پست قبل این بود که عکس ها بی حجاب بود کمی خصوصی و شوهر جان حساس خیلییییییییییییییی حساس و از اونجا که رضایت همسر واجبه و من هم خودم موذب دیگه رمز گذاشتم برای پستم و نشد به بعضی از دوستان عزیزم رمز بدم .از یک طرف هم یک سری از دوستا برام ایمیل گذاشته بودن ولی چون ایمیل من از کار افتاده در حال حاضر ایمیلی ندارم که رمزو براشون بفرستم این قضیه باعث شرمندگیم شد خلاصه ببخشین عزیزان من قصد ناراحت کردن هیچ کدومتونو نداشتممممم.شما با لطف خودتون منو شرمنده کردین.میدونم که حتما" دعا گومون هستین و با دعا های شماست که تا حالا خدابهم لطف داشته و نی نی مو سالم برام نگه داشته.

اما اتفاقات این هفته و خداحافظی ما با تهران حداقل برای 4ساللللل....

هفته گذشته جواب دیابتم امد و خدارو شکر خوب بود ولی هنوز مجاز نیستم رژیمم رو ول کنم. دکتر برای امروز سونوی بیوفزیکال نوشته بود ما هم از دکتر شاکری وقت گرفتیمو از ساعت  9صبح رفتیم و تا برگشتیم خونه 5عصر بودددد.

فوق العاده دکتر خوش اخلاق و با حوصله ای بودن ایشون .از طرفی دوست دوران دانشجوییمم که خیلی باهم صمیمی هستیم 4ماهه باداره قرار بود اونم بیاد که با تاخیر 1ساعته خودشو به ما رسوند . اول اونو فرستادم جای خوددم بره سونو کنه فهمیدیم نی نی اش دخمره و کلی براش ذوق کردیممممممم انشاالله سالم بیاد بغلششششش.نیشخند

بعدشم نوبت من شد . سونوگرافی معمولی که خیلی طول نکشید ولی سونوی ان اس تی یک 15دقیقه ای وقت گرفت و صدای قلب ارتین مرتب تو اتاق پخش میشد و حرکت هاشم ثبت میشدباباش هی باهاش حرف میزد تا تکون بخوره پسرمم 8تا ضربه ر عرض یک ربع نثارمون کردقلب.نمیدونم آرتین چه علاقه ای به بستنی داره تا اسم بستنی میاد وول میخوره حمیدم بهش میگه بستنی بابانیشخند.پشیمون شدم چرا تو اون مدتی که با حمید تنها ت اتاق بود و صدای قلبش میومد صداشو با گوشی ضبط نکردمگریه در کل جواب سونو نرمال بود  پسر ما تا اینجا 42سانتی متره و1کیلو و880گرم وزنشه.

خدایا شکرتتتتتتتت.

برای نهار امروز رفتیم رستوران با حمید.سر راه برگشت رفتیم از فروشگاه فرش 2تا فرش خریدیم یکی برای اتاق پسری یکی هم برای خونه جدیدمون از اون ورم رفتیم تسویه حساب کمد نی نی که تا فردا بیارن بهمون تحویل بدن.

اسباب و اثاثیه کلن جمعهههههه.3شنبه قرار برادرشوهر جان بیاد و4شنبه صبح قراره کامیون بیاد تا وسایلو بارش کنیم و ماهم دنبالش بریممممممم.

این 3ماهه بودن با بابایی هم گذشتتتتتت پر از خاطره که همش خوب بوددددد. این خونه برای من و حمید خیلی خاطره داره روز های نامزدیمون ،چیدن جهیزیه مون ،دوران بارداری...خلاصه هرچه که بود گذشت وحالا باید برای یگ زندگی جدید اماده بشیم با همه سختی هاش دلم میخواد خوشحال باشم و روحیه ام را حفظ کنم تا حمید راحت تر بتونه روزهای تنهایی رو اینجا طی کنه بتونه درس بخونه تا زود تر به هدفش برسه.تا ببینیم بعد از 4سال قرعه ما کجا می افتهنیشخند.

تو این مدت باقیمانده هرجا دوست داشتم رفتمو گشتمممممم.5شنبه شب هم به مناسبت سالگرد ازدواج خواهرم شام بیرون دعوت شدیمو خوش گذشت.با این حساب فقط 2روز دیگه مهمون تهرانیم و بعدش رهسپار شمال امیدوارم با دعا های شما روز های خوبی در انتظار م باشه.

پست خیلی طولانی شد ببخشید.

در ادامه عکس هایی از خونه نقلیمونو که 1سال قبل چیدیم میزارم تا خاطره اش برای همیشه تو وبلاگ پسرم ثبت بشه.

 

نمای حال نقلیموننیشخند

نمای اتاق خواب مون

نمای اشپزخونهنیشخند

اینم نمای حال با کتاب های ولو شده من وسطش یاد روزهایی که درس میخوندم بخییییییر

خونمون خیلی فسقلی بود ولی ما خیلی توش ارامش داشتیم.خیلی دلم براش تنگگگگگگگ میشههههههناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

پرتو
24 آذر 92 18:21
عزیزم ایشالا هر جا که میری ارامش داشته باشی و کلی بهت خوش بگذره مهم در کنار هم بودنه ، امیدوارم همیشه و هر جا که هستی دلت شاد و لبت خندون باشه ، عکسای خونتونم خیلی قشنگه کار خوبی کردی گذاشتیشون تو وب گل پسری ، مواظب خودت و گل پسری باش
مامان و بابا
پاسخ
مرسی پرتو عزیزم نظر لطفته منم برات ارزوس تندرستی و شادی و روز های پر از موفقیت دارم گلم
لیلا
24 آذر 92 18:25
وااااااااااااااااااااااای دلم خیلی گرفت .... عزیییییییییییییزم .... الهی هر جا هستی تنتون سلامت و دلتون خوش و لبتون پر از خنده باشهههههههههه ... مبارک باشه خونه جدید ... بووووووس شکر خداااا پسملی هم سالمه .... هزاران بار شکر خداااا عزییییییییییزمی منم که بیبی هام دارن کمرنگتر میشن ، دیگه دارن محو مثبت میشن .... واقعا داره 0 میشه .بارداریم احتمالا شیمیایی بوده . بعد از منفی شدن بیبی ها دوباره از میدم که مطمئن شم 0 شده ... داروهام رو قطع کردم .... حتما حتما صلاحم در این بوده و شکر خدا ... راضیم به رضای اون ... بی نهایت بابت تبریکت سپاسگزارم
مامان و بابا
پاسخ
فدات بشم عزیزم ممنونم از این همه محبتت . برای اون قضیه اصلاگ نگران نباش من خیلی دیدم این جوری شده این یعنی بدنت داره اماده میشه و واکنش نشون میده .خداداره برات یک هدیه خوشکل و موشکل درست میکنه من میدونم
مامان ریحان
24 آذر 92 18:43
سلام ایشالا بسلامتی نقل مکان کنی و هر جا هم که باشی خوش باشی خونتون همچین هم وچیک نیستا یا تو عکس اینجوری بزرگ نشون میده فک کردم رمزو برات گذاشتم از بس حرف زیاد زدم یادم رفته نکنه همینو می خواستم بذارم یادم رفته بود رمزو برات تلگراف زدم
مامان و بابا
پاسخ
مرسی بابت رمز عزیزم خوندمو لذت بردم .ممنونم خانومی انشاالله شما هم همش شاد باشین و تندرست .خونمونم کوچیک بود گلم 57متره
نگاری
24 آذر 92 19:27
عزیزم امیدوارم هر جا هستی همه چی به کامت باشه مگه به بزرگی و کوچیکی خونه است؟؟؟ مهم اینه که ادم توش راحت باشه
مامان و بابا
پاسخ
مرسی نگار جونم همچنین عزیزم . اره راست میگی من که تو این خونه بهترین خاطرات زندگیمو ساختم
رضوان مامان رادین
24 آذر 92 20:02
عزیزم انشاا.. هر جا هستی شاد باشی و سالم... شمال تا تهرانم که راهی نیست همسری بهت سر میزنه زود به زود
مامان و بابا
پاسخ
مرسی عزیزم . انشاالله شما هم همیشه سالم باشین
فاطمه
25 آذر 92 10:39
عزیزم انشالله هرجا که باشی خوب و خوش و سلامت باشی . خوب چرا بعد زایمان برنمیگردی تهران پیش همسری باشی؟
مانی محیا
25 آذر 92 11:49
عزیزم بسلامتی... من چون هیچوقت نمیتونم و نمیخوام از تهران برم الان بغض دارم. نمیتونم چیزی بگم.. سلامت باشی..
یک عاشقانه آرام
25 آذر 92 12:36
عزیزم الهی هرچی خیره پیش بیاد و سلامت باشید که سلامتی از همه چی واجبتره
عاطفه
25 آذر 92 14:14
عزیزم هر موقع میام وبلاگت و نوشته هات رو میخونم حسابی گریه میکنم....با هم بودن و لذت بردن از لحظه ها، تمام زندگی در همین خلاصه میشه ...مهم اینه که حسابی بتونی این خاطرات با آرتین بودن رو ثبت کنی تا بدها افسوسش رو نخوری،انشاالله که هر جا هستی دلت شاد باشه
عروسکمهای نازم پرنیا وپانیا
25 آذر 92 14:19
سلام خیلی ناراحت شدم تا حالا هیچ پست طولانی رو نخوده بودم ولی امیدوارم که هرجا هستید در کنار کوچولوی نازتو ن زمانهارو به خوشی سپری کنید[راستی الان کدوم شهر می ری ؟
معصومه
25 آذر 92 16:01
وای هانی جون دلم گرفت چرا اینجوری نوشتی؟ ان شاالله به سلامتی اسباب کشی کنی و هرجا میری زندگیتون پر از شادی و برکت باشه عزیزم و نی نی رم صحیح و سالم بغل بگیری..خونه تونم با صفا بوده عزیزم..
مــآمــآنـے
26 آذر 92 12:49
ای جانم من صدای قلب پسرک و تو چهار ماهگی که رفتم 3 بعدی ضیط کردم به دوست عزیزت هم تبریک میگم هرجا هستی سالم باشی من که همیشه به یادتم ایشالله وروجک به موقع میاد بغلت و غرق در شادی میشی
مامان گیسو جون
26 آذر 92 15:21
عزیزم سلام امیدوارم هر جا می ری آرامش رو هم با خودت ببری خونه جدید زندگی جدید و فرد جدید خیلی هیجان انگیزه امیدوارم همیشه موفق ببینمت یادت نره بعد زایمانت حتماً زود بیایی و عکس بگذاری منم دعا کن
نیلوفر
27 آذر 92 8:00
عشق بزرگ شما دوری نمیشناسه عزیزم.ایمان دارم زندگی 3 نفرتون عاشقانه تر هم میشه
ازاده مامان آرتین
27 آذر 92 14:45
ایشالا که بسلامتی برید و هر جا که هستید خوش و خرم باشید-خونتونم خیلی زیبا بود
فریبا
27 آذر 92 15:27
خدا پشت و پناهتون. حالا میبینی که این چهار سال هم مثل برق و باد میگدره. منم شرایط تو رو داشتم. خییییلی زود روزای سخت تموم میشه و جاشو به روزای شیرین و پر هیجان میده. همیشه سلامت باشید مراقب خودت و نینی باااااااااااااش
ضحی
27 آذر 92 18:39
سلام هانی جونم خوبی؟ آرتین گلم خوبه؟ خدا رو شکر که داری به آخرای راه نزدیک میشی انشالا که بسلامتی گلپسری رو بغل بگیری از اینکه بیادم بودی و بهم سر زدی ممنونم عزیزم آخییی چه خونه خوشگلی داشتین کار خوبی کردی که عکساشو واسه آرتین یادگاری گذاشتی انشالا که سالهای سال در کنار هم خوشبخت و شاد زندگی کنید این روزای دوری هم تا میای چشم روی هم بذاری میگذره و خاطره خوبش واست میمونه
رضوان مامان رادین
28 آذر 92 11:05
2 قدم مانده به یلدا. به شبی خاطره انگیز وبلند. به سپیدی. به زمستان. و اناری که دلش قصه ی یک رنگی است. یلدای دلتان شاد و پرنور با د
مامانی ارمیا وروجک
29 آذر 92 17:04
سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت و بلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم پیشاپیش یلدا مبارک.
زهره مامان بارسین
29 آذر 92 23:34
گلم ایشاا... همیشه و همه جا شاد باشی . ببخشید من یه مدت سرم شلوغ بود نتونستم بهت سر بزنم
مامان و بابا
پاسخ
خواهش میکنم عزیز دلم ممنونم از حضورت
گلی
30 آذر 92 0:00
سلام عزیزم. امیدوارم تو و آقا آرتین خوب خوب باشین. کار خوبی کردی رفتی پیش خانواده. خیلی راحتتری. انشاا... همه جا در کنار همسر و پسرت آرامش داشته باشی. ما دیگه 38 هفته رو تموم کردیم و وارد 39 شدیم. واسمون خیلی دعا کن
مامان و بابا
پاسخ
الهییییییییییی گلیییییییی دیگه اخر راهییییییییی شایدم الان نی نی پیشت باشه جونم فداششششش
مــآمــآنـے
1 دی 92 12:09
کجااااااااااایی؟ بیا آپ بزار پسر گلمون خوبه؟
مامان آیهان
1 دی 92 13:04
عزیزم انشالله به سلامتی یادخودم افتادم منم تو بارداریم اسباب کشی کردم
مامان و بابا
پاسخ
؟اخییییی
مامان توت فرنگی(امیرعلی)
1 دی 92 23:33
وای عزیزم خداراشکر که آزمایشت خوب بوده بازم مراقب باش می دونی که چقدر منتظر این لحظه هابودیم
مامان و بابا
پاسخ
مرسی گلم چشم.انشاالله با دعا های شما اانتظارم به خوشی تموم شه
آجی مهدیه
5 دی 92 7:37
شاید اگر منم تهران بودم ناراحت میشدم از رفتنت اما اینو میدونم هر جایی دل آدما خوش باشه همونجا مث بهت میمونه . به زودی با آرتین کوچولوی ناناژ خاله برمیگردی
مامان و بابا
پاسخ
آخی مهدیه جونم انشاالله عزیزم
الهام مامان رامیلا
6 دی 92 19:50
ای جان چرا رفتی خدا حافظ عزیزم انشالله که هر جا میری خوش باشی انشالله یه جای بزرگ بگیرین
مامان و بابا
پاسخ
دیگه قسمت این بود الهام جون مرسی عزیزم
مهدیه
27 دی 92 23:02
یادش بخیر حالا ما چیکار کنیم جمعه ها ، امروز حسابی دلمون گرفته بووووووووووووود. خوش باشید
سولماز
19 فروردین 93 21:59
سلام سال نو مبارک سال خوبی داشته باشید
تاپ
28 فروردین 94 12:56
برایه خرید تاپ و كلاه و تي شرت هایه خوشگل پسرانه و دخترانه از فروشگاه ما دیدن نمایید: http://ninitavalod.mihanblog.com