زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

هفته 36وروز های پایانی انتظار

1392/10/22 9:08
نویسنده : مامان و بابا
1,017 بازدید
اشتراک گذاری

 

پسرم روز های با تو بودن چه زود گذشت .میدونم روز های باقیمانده هم به سرعت برق و باد میگذره و تو میای. میدونی ساعت چنده عزیزم؟ساعت 4 صبحه و من از بیخوابی و دلتنگی برای توو پدرت بیدارم وامدم تا حرفهامو برات بنویسم به امید اینده ای که تو بیای و روزی بشه که این هارو بخونی و بدونی که چقدر به فکرت بودیم و برامون خواستنی بودی.

روز های ابتدایی بارداری از انصاف نگذریم خیلی بهم بد گذشت تهوع های وحشتناک شبانه که فکر می کردم تمومی نداره من و بی حال میکرد و لذت وجود تو رو ازم میگرفت وقتی حالم بد می شد بابا می خندید و خوشحال بود که حال تو خوبه و داری بزرگ میشی. خوب و بد، اون روز ها گذشت من ثانیه هارو شمردم تا به هفته 12رسیدیم . شب قدر مرداد  92 رو تو کجا یادته؟  که بابا تا صبحش رو سجاده بود و برای سلامتی تو دعا کرد و قران خوند تا جواب سونوی ان تی فردا خوب باشه. بیشتر شب های ماه رمضونو بدون سحری و افطاری مختصر سر کرد تا مبادا من دست به چیزی بزنم. همه سختی هارو به جون خرید تا من  استراحت کنم. دست های مهربونشو می بوسم نزاشت تو این مدت اصلا" بهم سخت بگذره همه جوره کنارم بود حیف که زندگی تو این روز های اخر دوری رو برای ما رقم زد.همچنین اولین سالگرد ازدواجمونو دور از هم بودیم تا پسرمون تو هوای خوب رشد کنه من شمال بودم  و مامانم  مثل فرشته ها دورم چرخید تا کم و کسری  نباشه و من دلتنگ نشم.

وقتی تهران بودم روز های تنهایی زیاد داشتم چه ساعت ها که تنها گوشه ای ننشستم و به تو فکر نکردم و باهم حرف نزدیم من از رویاهام بهت گفتم و تو شنیدی. روز هاییی که پسر تنبل من تا 22هفتگی تکون نمیخورد و من اصرار داشتم که خود نمایی کنه و مدام باهاش حرف میزدم

.شوق خرید کردن برای تو خودش دنیایی بود منتظر 5شنبه ها میشدم تا بابا باشه و باهم بریم برات خرید کنیم لباس و اسباب بازی این قدر شوق بود و لذت، که حقوق اول برجمون به وسط ماه نکشیده تموم می شد .

هفته هایی که من جلوی مطب دکتر می ایستادم تا بابا از راه برسه باهم بریم تا فقط چند لحظه صدای قلبت رو بشنویم و یا  صورتت رو محو توی مانیتور دستگاه سونو ببینیم.

 پسرم همه این روز ها گذشت حالا خیلی جاهاش یادم نمونده ولی این دوران مسلما" همیشه تو ذهنم میمونه و خدارو برای داشتنت شکر میگم .و دعا میکنم که این روز ها رو هر زن و مردی تجربه کنن.برای بابا ها سخت تره. انتظار اونا شاید طولانی تر چون چیزی رو تو وجود خودشون حس نمیکنن ولی شوق دیدن کوچولوشون بعد 9ماه حس زیبای پدرانه رو تو وجودشون تقویت میکنه. پسرم تو خودت روزی پدر خواهی شد و نگرانی ها و دلتنگی ها و زحمت هایی که بابا ت از الان به خاطر تو متحمل میشه رو درک خواهی کرد مثل پدرت صبور و مهربون و عاشق  باش عزیز دلم.

دیروز چک اپ اخرو باهم رفتیم و من اخرین بار صدای قلبت رو از بطن خودم شنیدم .نامه بیمارستان گرفتیم و توصیه های قبل عمل و شنیدیم ، که 6صبح بیمارستان باشین و از شب قبلش ساعت 12 ناشتا و برای 10بهمن اماده.

حالا من موندم و هیجان روز های پایانی این انتظار 9ماهه و پدری که هرروز بارها و بارها زنگ میزنه و حال پسرش رو میپرسه . من منتظرم به امید در اغوش کشیدن تن کوچک تو بویین و بوسیدن روی ماهت و دیدنت تو بغل بابات که مدت زیادی رو برای دیدنت لحظه شماری کرده.

خدایا به خاطر چشیدن این لحظه های شیرین ممنونتم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان یکتا و تینا
22 دی 92 9:38
سلام عزیزم انشالله به سلامتی این چند هفته هم تمام می شه و پسملی را به زودی در اغوش می گیری عزیزم برای همه دعا کن مخصوصا خواهرم که اون هم مامان بشه
مامان و بابا
پاسخ
چشمممممم اگه لایق باشم حتما" دعا گو هستم گلم
نیلوفر
22 دی 92 11:28
وااای تو اداره داره گوله گوله اشک از چشام میره.دوستم الهی به حق مادر بودنت خداوند نی نیمون رو سالم تو آغوشت بذاره و به همه اونا که حسرت مادر شدن دارن یه فرشته پاک بده..بی صبرانه منتظر 10 بهمن هستم.بازم میگم خیلی بهت نزدیکم اگه کمک خواستی 3سوته میام
مامان و بابا
پاسخ
مرسی فداتتتتتتتتتتت که این قدر مهربونی عزیزممممم من دعا گوی همه هستم عزیزم
پرتو
22 دی 92 11:36
هانی جونم حرفات اشکم و درآورد عزیزم خدا رو شکر که دیگه چیزی تا روز موعود و دیدار فرشتت نمونده انشاالله که سالم میاد بغلتون . موقع زایمانت من و هم دعا کن دوستم
مامان و بابا
پاسخ
الهی قوربونت برم هیچ وقت اشکت در نیاد انشاالله مگر به شادی . حتما" دعا گوتم اونم ویزهههههه
عاطی مامان آوینا
22 دی 92 12:40
سلام هانی جون.18 روز دیگه به پایان انتظارت مونده.چقدر هیجان انگیز!!!خونه جدید مبارک.براتون ارزوی سلامت و شادی دارم عزیزم.حسابی لذت ببر که واقعا دلتنگ تمام این لحظه ها میشی . کاش میشد یه جوری حس تکونای نی نی هارو حفظ کرد واسه همیشه!من که خیلییییییییی دلم تنگه.اما الانم حسابی حال و هوای خوبی داره و یه دنیای جدیده که به زودی به امید خدا می چشی
مامان و بابا
پاسخ
عاطی جونمممممممم مرسییییییی اره منم خیلی دلم برای این روز ها تنگ میشه ولی چه کنیمم که باید تموم شه موقع شیر دادن اوینا جون منو دعا کن
حدیث مامان آرش کمانگیر
22 دی 92 14:01
سلام هانی جونم.من که اینقد منتظرم آرتین گوگولی رو ببینم که خدا می دونه.انشاا... زایمان راحتی داشته باشی و یه پسمل ناز و تپلی دنیا بیاری
مامان و بابا
پاسخ
مرسی عزیزم قوربون محبت شما
یک عاشقانه آرام
22 دی 92 14:43
عزیز دلم چقدر زیبا نوشتی اشک تو چشمام جمع شد... مواظب خودت باش همش به وبت سر میزدم ببینم نوشتی یا نه.. الهی سلامت به دنیا بیاد و تو و باباشو شاد و خوشحال کنه
مامان و بابا
پاسخ
مرسی نسترن جونم لطف داری بهم انشاالله روزی منتظر امدن نی نی تو باشیممممممم ووووووویی
شراره
22 دی 92 15:02
امیدوارم زایمان راحتی داشته باشی و پسر گلت رو به سلامتی تو بغل بگیری.خیلی مراقب خودت باش عزیزم.سعی کن شاد باشی این روزهارو هر چند دوری از همسر واقعا سخته ولی به خاطر پسر گلت این روزهارو شاد بگذرون بذار تا اون هم شاد باشه.خدا مادر مهربونت رو هزاران سال برات حفظ کنه که اینقدر مهربونن و به فکر شما و آرتین جان هستن.ما محتاج دعاهای شماییم.مارو دریغ نکنید از دعاهاتون مامان عزیز
مامان و بابا
پاسخ
آخی شراره خانوممممم تازه عروس خوشکللللل انشاالله تو هم این روز ها رو تجربه کنی خیلی شیرینه عزیزم
زهرا مامان فنچی
22 دی 92 22:16
وااااااااااای عزیز م باورم نمیشه چقد زود گذشت . امیدوارم به سلامتی فارغ بشی عزیزم .مراقب خودتون باشید
مامان و بابا
پاسخ
مرسی گلممممم
عاطفه
23 دی 92 10:27
سلام گلم..........بازم اشکمون رو در آوردی با قلم زیبات،انشاالله با دل خوش نی نی نازت رو در کنار بابایی در آغوش میکشی
مامان و بابا
پاسخ
عاطی جونم ببخش با نوشته هام ناراحتت میکنم . مرسی از لطفت انشاالله بعد ارتین منتظر مانیاد خوسکلم هستیم
لیلا
23 دی 92 11:07
چقدر قشنگ نوشتی اشکم در اومممد فدات شممممم .... الهی شکر هزاران بار شکرررررررررررررررر که به خیر و خوشی گذشت .... منتظر 10 بهمن هستم سریع عکسشو بزاریااااااااااا الهی که به سلامتی و دل خوش تو اغوشت بگیریش خانمم
مامان و بابا
پاسخ
خدا نکنه اشکات بیاد عزیزم من از الان منتظرم این روز هارو برای تو ببینم از ته ته دللللللل دعا گوتم اگز خدا قبول کنه ازم
شینا
23 دی 92 12:38
هانی عزیزم ایشالا این روزهای پایانی بارداریت هم به سلامتی سپری بشه و نینی کوچولو رو با عشق در آغوش بگیری قدر این لحظه های ناب نزدیکی به خدا رو بدون و همه رو دعا کن عزیز دلم.
مامان و بابا
پاسخ
حتما" همه را دعا میکنم عزیزم اگر خدا لایق بدونه. انشاالله شمام همیشه شاد و خوشحال باشین
مامان پریسا
24 دی 92 9:26
سلام گلم. عزیزم من هم خیلی براتون خوشحالم. متن رو که میخوندم موهای تنم سیخ شد و کلی خاطره برام زنده شد... عزیزم ایشالله این روزها هم به خوشی بگذره و پسر قند عسل بیاد بغل مامان و بابا.. ما هم منتظریم.
مامان و بابا
پاسخ
مرسی گلم انشاالله
رضوان مامان رادین
24 دی 92 19:23
وای چقدر عالی...فقط چند روز دیگه مونده تا ارتین جونی بپره بغل مامان مهربونش... دوری از همسری خیلی سخته منم اینروزا را کشیده ...انشاا... همه مشکلات حل میشه و هر سه کنار هم
مامان و بابا
پاسخ
مرسی عزیزم انشاالله من که خودم خیلی منتظر اون روزم
مامان گیسو جون
26 دی 92 2:08
عزیزم دوست گلم امیدوارم این چند وقت هم به سلامتی بگذره و گل پسرت رو بغل کنی منم دعا کن گلم موقع زایمانت و لطفاً زود بیا یکدونه عکس بگذار برامون ازش
مامان و بابا
پاسخ
مرسییییی اگر لایق باشم حتما" دعا خواهم کرد ممنونم از لطفت عزیزم . حتما عکس هم میزارم
اسما
26 دی 92 11:10
تنم لرزید تا حرفات هانی جونم ، اشکمم کم مونده بود سرازیر بشه ... خداروشکر که این روزا به سلامتی گذشت و فقط دو هفته ی دیگه مونده ... هانی سرتا پا احساس شدم به خدا ... اول اینکه یاد خودم افتادمو روزای قشنگ پارسال و اینکه خیلی زود میبینی پسرت داره قد میکشه و بزرگ میشه ، دوم اینکه خدا رو شاکرم تمام این مدت در کنارتون بوده و محافظ تو واون جوجوی دوست داشتنی ناز بوده . از خدا سلامتی میخوام براتون .ایشاله به دل خوش و سلامکتی بغل کنی آرتین نازمو.
مامان و بابا
پاسخ
مرسییییییی اسما جونمممممم انشاااله شاهد دامادی گل پسرت باشییی .ممنونم از دعا های خوبت در حقم دوستم
ضحی
26 دی 92 11:46
سلام عزیزدلم خوبیییییییییی؟ انشالا که این روزای آخر هم بخوبی سپری بشن و آرتین گلمو بموقع بغل بگیری ... وای چه حس قشنگیه ... امیدوارم خدا نصیب همه منتظرا بکنه .... انشالا که گلپسری دنیا بیاد و بشه همدم مامان مهربونش تا روزای سخت دوری رو بهتر بتونی بگذرونی واست بهترینها رو آرزو میکنم التماس دعا
مامان و بابا
پاسخ
مرسی ضحی جونم قوربونت برمممممم منم منتظر اون خبر خشکله هستمااااااااا 1شنبه صبح انشاالله
زهرا مامان کوشولو
26 دی 92 14:04
عزیزمیییییییییییییییی
سارا
26 دی 92 14:24
سلام .اسم من ساراس.من شمارو ازوقتی میشناسم که کوجولوی قبلیتون رو از دست داده بودین و داشتین برای کنکور درس میخوندین ویه عکس از کتاباتون گذاشته بودین منم اون موقع داشتم برای کنکور میخوندم خداروشکر قبول شدم .ازاون موقع همیشه دو سه روز در میان به سایتتون سر میزدم اما چیزی نمینوشتم براتون اما حالا که اخرین روزهای بارداریتون رو دارین سر میکنین خواستم به عنوان یه طرفدار پروپا قرص سایتتون بهتون تبریک بگم وبگم اومیدوارم که ارتین کوچولوتون صحیح سالم بیاد پیشتون.راستی از اهنگ سایتتونم خیلی ممنون من رو یاد خاطرات گذشتم انداخت
مامان و بابا
پاسخ
سلام عزیزم خیلی خوشحالم از اشنایی با شما کاش زود تر نظر میزاشتی تا بیشتر باهم اشنا می شدیم از طلف شما ممنونم انشاالله این روز هارو شمام تجربه کنی عزیزم
ازاده مامان آرتین
26 دی 92 20:01
ای جانممممممممممممم-دیگه آخراشه مامانی-دقیقن درکت میکنم که چه حسی داری-خیلی قشنگه-ایشالا بسلامتی فارغ بشی گلم-زودی هم بیا عکسشو بزار
مامان و بابا
پاسخ
مرسی عزیزمممممم چشم حتما" میام میزارم
نگاری
27 دی 92 17:13
گریه ام و در اوردی دختر. خیلی احساس قشنگیه. قشنگ تر هم میشه. کلی مواظب خودت باش امیدوارم زایمان راحتی داشته باشی و نی نی صحیح و سالم بیاد بغلم دوستم