امدم یا یک عالمه حرف و عکس
سلاممممممممممم بدا یادم نمیاد کی امدم تا کجا نوشتم از چی نوشتم اصلا" فکر نمیکردم تو اپ کردن وبلاگم این قدر تنبل باشم البته تنبلی که نبود کمبود وقت بود و سر شلوغی الانم پسری رو پامه از فر صت استفاده کردم . به طور خلاصه تعریف میکنم چی شد و این 1ماهو چی کار کردیم.
بابا حمید چهارشنبه 21 اسفند امد لاهیجان و مامان جمیل و مامان بزرگم مارو تنها گذاشتن فکر کنم اون شبم مثل هر شب ارتین خان نخوابید 5شنبه شب مامان جمیل امد از ارتین نگه داری کرد و من و شو رفتیم بیرون تا من یکم خرید کنم...امسال از لحاظ عیدی خیلی سال خوبی بود به بابا حمید یک تبلت مارک اپل هدیه دادن ما چون تبلت داشتیم تصمیم گرفتیم بفروشیمش و یه چیز دیگه بگیریم این شد که یک دوربین دجیتال سونی خریدیم تا باهاش از پسری عکس بندازیم بماند که اصلا" از هنر عکاسی سر رشته ندارم عکسام خوب از اب در نمیاد.اون شب فقط از 1مدل مانتو خوشم امد و خریدمش رنگش سبز یشمی بود دیگه از بقیه چیزا خوشم نیومدو رفتیم فروشگاه خرید خونه رو انجام دادیم برگشتیم.کلن 1هفته قبل عید رو همش در حال خرید بودم 3تا شلوار خریدم کفش خریدم 2تا کیف خریدم شوشو پیراهن خرید و...
خانم خونه که من باشم به سرم زد برای عید امسال خودم شیرینی بپزم بگو اخه با بچه 1ماهو نیمه سر درد داشتی میکوبیدی به دیوار شیرینی پختنت چی بوددددددد بابا حمید ارتینو نگهدار کرد و ما 5مدل شیرینی پختیم نخودچی، برنجی، گردویی،نارگیلی،شکلات سوئدی،حیف که نشد عکس بندازممممممممم تعریف از خود نباشد مزه عالیییییییییییی مهمونا چند تا چند تا خوردن3کیلو پختم 12 عید همش تموممممم شد.
این هفته قبل عیدمون بود اما مهم ترین اتفاق 28اسفند بود پسری 2ماهه شد و نوبت واکسنش بود.
صبح چهارشنبه 28 اسفند پسرمو حاضر کردیم قطره استامینوفن بهش دادیم با بابایی اوردیمش درمونگاه دم خونمون فدای پسرم بشم که اروم بهم نگاه میکرد نمیدونست چی در انتظارشه پرستار مهربون 2تا واکسن زد به پسرم یکی پای راست یکی هم چپ بعدش چنان جیغی زد پسریییییییییییی که نگوووووووووو تا 1ساعت قیافه مظلوم داشت و تو حال بغض بود خدا رو شکر تب نکرد و بیشترشو خواب بود ولی شبو کلن بیدار بود .اسفند ماهمونم این جوری تموم شد .
فرداش ساعت 8/30شب قرار بود سال تحویل بشه ظهرش رفتم ماهی سبزه خریدم شمع خریدم و برا نهار مرغ گذاشتم پسری هم خواب بود حوصله نداشت منم اذیتش نکردم خونه رو جارو زدم بابایی رفت سلمونی ویه سفره هفت سین خوشتل چیدیمو حموم نمودیمو خودمون خوشکل کردیم نشستیم پای سفره عکس انداختیم خیلی خوب بود اولین عید ارتین بود و 3تایی شدنمون منم 3تا تخم مرغ رنگ کردم و گذاشتم رو سفره این پسره جیغ جیغو نزاشت 1عکس درست و حسابی ازش بندازیم.
بعد سال تحویل امدیم خونه مامانم عیدی گرفتیمو با مامانم رفتیم خونه مادرزرگم همه جمع بودن و بساط بخورو بخور پا برجا بود اونجا هم عیدی دادن به ارتین بیشتر عید امسال تو خونه بودیم چون ارتین گریه میکرد خواب بود دوست نداشت هی لباس تنش کنم هی از تنش در بیارم ولی با این حال به همه فامیل سر زدیم 2بار رفتیم رشت ولی شبو نموندیم.هکه زحمت کشیدن و به ارتین عیدی دادن تو البومش براش مینویسم که کی چقدر داد دست همه درد نکنه.11عید امسال برف شدیدی بارید همه جارو سفید پوش کرد شبش خونه خالم مهمون بودیم .
خودمونم خیلی مهمونی دادیم 4عید خاله مهدیه و دخترش شام مهمون ما بودن،6عید خاله مهدیه و نیروانا و مامانمو ومادربزرگم 10عید بازم خانواده خاله مهدیه و مامان و بابا و مادربزرگم 12عید هم عمه مریم و عمو وحید.کلی غذا های خوشمزه درست کردم اما از هیچ کدومش عکسی ندارم.
انشاالله سال 93سال خوبی برای همه دوستام باشه حالا برید ادامه مطلب عکس ببینین با توضیحاتشششششش..
من و ارتینو باباش
شبی که ارتین واکسن زد
سفره هفت سینمون
ارتین بعد تحویل سال در حال جیغ کشیدن
ارتین خوابالو با باباش
ارتین خونه مادربزرگم در حال لالا
ارتین صبح شنبه با لباس مهمونی کنار سفره هفت سین
ارتین با تریپ ملوانی در حال رفتن به رش
کلی عکس دیگه هم دارم انشاالله همه رو به مرور تو پست ها میزارم