یک عاشقانه برای تو
تو را نگاه می کنم
می خواهم از تو بنویسم من پر از واژه ام
و این بار از واژه هایم برایت عاشقانه ای خواهم ساخت
واژه به وازه کنار هم عاشقانه ای برای تو
نمیدانم چرا هیچ وازه ای توان توصیف تو را ندارد
چرا من پر از وازه همیشه برای توصیف تو تهی از وازه می شوم
من ناتوام یا وازه ها؟؟
چرا هیچ وازه ای نمی تواند تپش قلبم را معنا کند؟
چرا هیچ وازه ای نمی تواند چیستی نگاه مرا معنا کند؟
سخن از توست و من مانند همیشه از گفتن تو ناتوانم
کاش نگاهم را ف که با هر تپش قلبمف بای تو می سراید بشنوی
شاید
سکوت
بهترین
ترانه
باشد
عزیزکم
و این ترانه سکوت من
چشمانت خلاصه ی آتش فشان است.
همرنگ خاک دياری که دوستش می دارم !
چال کنج لبانت
هلالک جفتی ماه است
با خورشيدی در قفا
که مردمان ساده ی سرزمين قلب مرا
به ولوله وا می دارد
با انگشت اشاره ی رو به آسمان!
خنده ات باران مرواريداست
و اخمت
زلزله ای که شهر آرزوهايم را
ويران می کند!
٢٩تیر٩٠