برات بگم که..
سلام سلام صد تا سلام به عزیز خودم کلی دلم برات تنگ شده بود.ولی اتفاق جدیدی نیفتاد که بیام و اینجا برات تعریف کنم جیگرم. همه چیز خوبه همه کارا داره درست پیش میره .منو بابا هم مشغول کارای خودمونیم. بیچاره بابا جونی این قدر که به فکر منه هنوز برا خودش چیزی نخریده. امروز رفتم برا چشمام لنز گرفتم این عینکه دیگه خسته ام کرده بود تو خونواده ما همه عینکیاند بابا عینک نداره خدا کنه تو عینکی نشی ناز گلم چون وافقعا" دردسر ه.
پریشب برا بابا برنج پختم بنده خدا حوصله اش نمیاد چیزی برا خودش بپزه منم که با عجله مجبور شدم کته بزارم مادر نمیدونی چی شده شفته ، مثل خمیر .آبروم رفت.... بابایی چیزی نگفت تازه ازم تشکر کرد دستت درد نکنه عزیزم خیلی خوشمزه بود . این قدر گشنه بود همشو خورد...
خوب مامانی من برم به کارام برسم. مواظب خودت باش و هوامونو داشته باش.
١٨مرداد٩٠