از دست دادن یک دوست
سلام جیگر من سلام نفس من برات دلتنگ بودم مثل همیشه. روزی و شبی نیست که با با بات حرف بزنم و از وجود شما یادی نکنیم. ولی هنوز کلی راه داریم تا به شما برسیم . ما همه تلاشمونو میکنیم تا یه زندگی راحت بسازیم و خدای مهربون شما رو به ما هدیه بده. نفس من یادته بهت گفتم زندگی روز های خوب و بد داره، و من از همه روز هاش برات می نویسم ؟ عزیزم راسنش دیروز یه خبر ناراحت کننده شنیدم و دلتنگ شدم ، درسته که ما باید مقاوم باشیم و در برابر خواست خدا صبوری کنیم ولی گاهی اوقات شنیدن بعضی خبر ها ناراحت کننده است. دیروز خاله مهرانه مامان مهرسا کوچولو خبری تو وبش نوشته بود که با خوندنش پیگیر شدم و فهمیدم که یه دوست خوبتو از دست دادی عزیزکم ارشیای کوچولو و مامان اتنا مهربون ، ارشیای گل که میدونم الان مثل یه دسته گل بهشتی تو بهشته و مامان اتنای مهربون که... عزیزم از همون جایی که هستی از تو بهشت دعا کن تا خدا به بابا نیما صبر بده تا دوری عزیزانشو تحمل کنه. روح دوست گلم شاد و یادش گرامی.
http://cyberkids.persianblog.ir/post/86/
وبلاگ خاله گلناز از آشنای ارشیا جون
راستی فینگیلی من دیروز بابا حمید امد میدون ونک دنبالم با عمو امید که امده تهران سربازی سه تایی رفتیم بیرون و موقع افطار رفتیم رستورانی که همیشه با بابایی میریم و حسابی دلی از عذا در اوردیم عمو امیدت که این قدر خجالتی بود تمام مدت حرفی با من نزد. البته بابا حمید هم گفت خجالتیه... خوب بگذریم. امروز صبح هم رفته بودم برا لباسم شنل بدوزم فردا هم که قرار برم کلا" لباسمو تحویل بگیرم خدا کنه خوب شده باشه. از فردا تا شنبه محل کار من تعطیله و فرصت مناسبی برا انجام دادن کار های عقب مانده است . همین یکی دو روزه عید سعید فطره ، و بعد از اون چیزی تا جشن عقد من و بابایی نمونده نمی دونم چرا هرچی نزدیک می شیم استرس من بیشتر میشه دلبندم امیدوارم همه چیز به خوبی برگزار شه.
٧شهریور٩٠