روز های زندگی من و بابا
سلام جوجه جونممممممممممم خوبی عزیزمممممممممم وای دلم برات
شده بود اندازه سوراخ جوراب مورچه عزیزم این چند روز بازم سرم شلوغ
بود ولی در ضمن مثل همیشه خوش گذشته بازم برات خبر های خوب دارم.
اول اینکه بگم فردا دقیقا" ١ ماهه که من و بابا عقد کردیم خوب روز خوبیه دیگه
ولی حیف که زود گذشتتتتتتت چقدر خوش گذشته بودااااااااا فردا چون هم من
هم بابا کار داریم فکر نکنم همدیگرو ببینیم اما عوضش قراره ٥ شنبه بریم
شمال و تا یکشنبه اونجا بمونیم از الان برنامه گذاشتیم که کجا ها بریم فکر
کنم عالی بشههههههههه کاکل زری جونم یا ناز پری قشنگم.
حالا یه خبر دیگه اونم اینه که اولین کتاب بابایی چاپ شددددددددددددددد
بابایی خیلی برا نوشتنش زحمت کشید عزیزم دیشب آورد کتابشو و بهم نشون
داد این قدر ذوق کردم که نگوووووووووووووووو.
شب برا شام رفتیم بیرون موقع برگشتن من یه شلوار و پلیور خوشگل برا بابات
کادو خریدم خیلی نازو خوشکل شود بهشم میومد ،بعدش دوتایی راه افتادیم
سمت خونه خاله مهدیه و کلی خوش گذشت صبحم مثل همیشه صبحونه بابا
رو اماده کردم و بابا رفت سر کار منم آمدم سر کارم جیگرمممممممممممممم.
و خبر بعدی اینه که چند روزی هست کلی دوستای خوب تو نی نی سایت پیدا
کردم مامان جون خیلی دوستای خوبی هستند این باعث شده که کمتر اینجا
احساس غریبی داشته باشم.
خوب خوشکلم من دیگه برم به کارام برسم زودی بهت سر میزنم بوس بوس
١٩ مهر90