اولین نوشته از بابا حمید
دیدی بالاخره بابا هم وبلاگتو دیییییییییییییییید همین امشب وقتی باهم حرف میزدیم آمد دید و برات نوشت.
اون چیزی هم که نوشته هز شیطونی هاشه خوبه بدونی بابای شیطونی داری این قدر سر به سرم می زاره
که نگوووووووووووووووو امشیم اجازه نداد سیستممو با خودم ببرم شمال فکر کنم چند روزی نمی تونم برات ب
نویسم عزیزکمممممممممممم بابا خسته بود خوابید منم برم لالا باشه؟؟؟
حمید جون ممنون که اینجا نوشتی چون میدونم خیلی خسته هستی از کار همین چند خطط هم برام کلی
می ارزه ه ه ه ه ه ه ه ه عزیز دلم م م م مم
٢٠ مهر90
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی