سورپرايزت كنم؟
سلام مادر فدات بشه چه طوري خوشكلم؟ بگم جات واقعا" خاليه باورت ميشه؟؟؟ بگو چرا؟
با يه خبر سورپرايز كننده آمدم مامان جون......
از دوشنبه هفته پيش خونه بابا آماده شد و من و بابا درگير خريد وسايل و اسباب كشي بوديم نمي دوني چه حالي ميداد مامان جون با يه ذوق و شوقي وسايل مي خريدم كه نگو.يه روز هم با بابا دو تايي رفتيم وسايل آپشز خونه خريديم البته وسايل هاي مختصري خريديم تا انشا الله بعد از امتحان بابايي و تا زمان عروسيمون با حوصله وسيله هاي نو بخريم و خونمونو خوشكل كنيم . اين جا همون خونه اي كه قبلا" برات گفتم ، خونه خاله مهديه كه مستاجر توش نشسته بود خدارو شكر مستاجره به خوبي و خوشي رفت و بابا اينجا مستقر شد البته منم كه دل ندارم ازش جدا بشم كنارش هستم نمي دوني با چه عشقي از سر كار برمي گردم خونه. خونمونو با اينكه ساده است و هنوز وسيله خاصي نداره خيلي دوست دارم نمي دونم تو خوشكلم اينجا به دنيا مياي يا نه؟ ولي مطمئننا" بهترين خاطرات من وپدرت تو اين خونه خواهد بود عزيزم. ما دقيقا" روز 2 شنبه 1 اسفند وسايلامونو آورديم و از شب سه شنبه تو خونه جديد باباهستيم فراموش نشه كه خاله مهديه خيلي كمك كرد هم تو خريد وسايل هم تميزي خونه دايي علي مهتابي هامونو وصل كرد برامون پرده نصب كرد و شب اول از رستوران شام گرفتيم و با خاله مهديه اينا دور هم بوديم بابا هم كه فرداش همايش داشت دير وقت خسته آمد خونه و كلي هم وسايل خريده بود برا خونمون منم كه فرداش هم مجبور بودم با خستگي برم سر كار از سر كار رفتم فروشگاه ياس تو هفت تير هرچي خواستم برا خونمون خريدم .خلاصه اين شد كه تا آخر هفته مشغول تميز كردن خونه بوديم. ديروز برا اولين بار غذا پختم كه برا نهار ببريم سر كار ولي متاسقانه يادمون رفت .امروز هم از سر كار رفتم نونوايي نون خريدم و برا شام كتلت پختم چون بابا نهار نخورده و هنوز هم از سر كار برنگشته مي دونم كه بياد حسابي خسته و گرسنه است. عزيز دل مامان حالا كه تنها ميشم احساس مي كنم جات حسابي خاليه كاش بودي دستاي كوچمولوتو مي گرفتم و بو ميكشيدم و باهات بازي مي كردم اون وقت ديگه تنهايي اذيتم نمي كرد ولي اوه ه ه ه ه ه كو تا تو بياي .به اميد روز هاي خوب و خوشبختي همه بابا و ما مان ها گلم روي ماهتو مي بوسم .خدا حافظ ني ني گلوي من.