زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

ما اومديم مامان جووووووووووووون هورررررراااااااااااااااااا

1391/6/28 12:28
نویسنده : مامان و بابا
833 بازدید
اشتراک گذاری

 

90982335308085152180 سری جدید کارت پستال تبریک نوروز 91

سلام كاكل زري من نازپري قشنگم دل من حسابي برات تنگ بود البته چند بار خواستم بيام و برات بنويسم كه چي شد و چي نشد ولي فرصت نمي شد حالا امدم برات بتعريفم كه من و بابا اين دو هفته كجا بوديم و چه كارا كرديم فدات بشم فرشته ي ناز من البته نا گفته نمونه كه من اول به همه دوست جونام سر زدم و سال نو تبريك گفتم بعد امدم تو وب نازنينم بنويسم از همين جا دوباره سال نو رو به همه تبريك مي گم و بهترين هارو برا همه ارزو دارم.

قبل تر از اين برات نوشه بودم كه امسال عيد اولين سالي هست كه من و بابا كنار هميم و من از اين مسئله بي نهايت خوشحالم ما تصميم گرفتيم 28  ام اسفند بريم شمال منم كه بانكي و كار پايان سالم زياد ناچارا" برا ساعت 9 شب بليط گرفتيم از بد شانسي من 27  ام شب كلي برف باريده بودشکلکهای جالب آروین . دم عيدي جاده ها بسته شد من هم در كمال نا باوري به خونمون زنگ زدم و با خبر شدم كه برف سختي باريده به چند جا زنگ زديم و گفتند فعلا" جاده ها بسته است خلاصه حسابي خورد تو ذوقم مادر. چون دلم مي خواست از تمام وقتم استفاده كنم بيشتر با خونوادم باشم چاره اي نبود تا 29 صبحش صبر كرديم و ساعت 5صبح از خواب بيدار شديم وصبحانه خورديم و رفتيم سمت ترمينال ازادي نمي دوني چقدر شلوغ بود مگه بليط پيدا ميشد من ديگه حسابي كلافه بودم بابا حميدم پي بليط .بالاخره تونستيم يه ماشين برا رشت گير بياريم    شکلکهای جالب آروینو با ترافيك سنگيني كه بود حدوداي 6 عصر رسيديم رشت و بعدشم يه ماشين برا لاهيجان گرفتيم و رفتيم خونه چقدر دلم برا اتاقم تنگ شده بود ولي جاي همه چيز اونجا تغيير كرده بود خلاصه تا شب كمي با مامان جميل و پدر جون حرف زديم و به اميد سال تحويل فردا لالا كرديم ساعت 8:45 صبح قرار بود عيد بشه من ساعت 7:30 به سختي از رخت خواب پاشيدم و يهو هوس كردم به سليقه خودم سفره هفت سين بچينم بابا حميدم از 6 صبح بيدار بود و درس مي خوندشکلکهای جالب آروین .خلاصه منم به سر و روي خودم رسيدم سفرمونم كه چيدم و همه بيدار شدند منتظر تحويل سل 91 .لحظه ي قشنگيه تحويل سال، هركسي براي رسيدن به اون چيزي كه مي خواد ، براي اطرافيانش و هركسي كه دوست داره دعا ميكنه منم براي همه دعا كردم و از خدا خواستم كه سال خوبي رو پيش رو داشته باشيم.

بعد از تحويل سال کلي عكس انداختيم ،شيريني خوشمزه خورديم و عيدي گرفتيم  خيلي  خيلي خوش گذشت و جات خالي بود عزيزم. بعدش همگي حاضر شديم و لباس خوشكلا مونو پوشيديم و رفتيم عيد ديدني خونه مادر جون و خاله من. بابا چون سال اولي بود كه وارد خانواده ما شد از همه حسابي عيدي گرفت دست همه درد نكنه شرمنده مون كردند .عصر 1 فروردين من و بابا راهي رشت شديم كه به آقا جون اينا سر بزنيم اوجا هم خيلي خوش گذشت برا شام همه دور هم بوديم امير رضا هم بود حسابي بزرگ شده حالا عكسشو ميزارم برات .فردا صبحش من و بابا و اقاجون اين ها رفتيم خونه عمه مريم عيد ديدني و بعد از نهار هم خونه عمو و بعدش برگشتيم لاهيجان . تا اون روز حالم خوب بود و سر حال بودم ولي از روز 3 عيد مريض شدم جوجو  گوش  و گلوم شديدا" چرك كرد سر درد داشتم Smileyو بابا منو برد دكتر دكترم برام دارو نوشت ولي انگار خوردن دارو ها بي تاثير بود گلو دردم هي بدتر ميشد من حال و حوصله هيچي نداشتم فرداش اقا جون و مامان مهري برا عيد دیدنی  امدن خونه پدر جون و ما رسونديمشون تا رشت. قرار بود تو عيد پي گير كار هاي عروسيمونم باشيم بابا هم درس داشت بخشي از روز رو ميرفتيم عيد ديدني صبح ها بابا درس مي خوند و عصرش هم ميرفتيم دنبال كار عروسيمون سالن عروسيمونو گرفتيم و فيلم بردار موسيقي و خلاصه تا يه جايي كاراشو رديف كرديم و هم چنان مريض بودم و چون مهموني ميرفتيم و مهمون ميومد نمي شد خوب استراحت كنم و به خاطر همينم حالم خوب نشد هوا هم كم و بيش سرد بود جمعه شب قرار شد کل خانواده بريم رستوران مهتاب جاي همه دوستام خالي خيلي با صفا بود موسيقي زنده پخش ميشد و همه مهمونا يك صدا دست میزدن و مي خوندن ما هم چند تا عكس انداختيم فقط كاش حالم خوب بود كه بيشتر لذت مي بردم جاي خاله مهديه هم حسابي خالي بود آخه اون ها قرار بود 9 عيد برن شمال چون دايي علي مرخصي نداشت. كمكم ديگه مرخصي هاي منم تموم شد قرار شد 1 شنبه 6 عيد بياييم تهران هميشه آخر تعطيلات كه ميشه دلم ميگيره فقط به انگيزه بابا برگشتم 6شبش خونه بوديم و كلي وسايل ازشمال اورده بودم تمام لباس هامو و هرچيزي كه لازم بود .

7 فروردين هم رفتم سر كار ولي 8 نتونستم صبح  بيدار شدم ديدم اصلا" حال ندارم  سرم خيلي درد مي كرد با يه تلفن مرخصي گرفتم و تو خونه استراحت كردم دوباره رفتم دكتر تا عصر يه كم بهتر شدم شام خونه خاله مهديه دعوت بوديم سر غروب با بابا حاضر شديم بريم مهموني سر راه يه گلدون خوشكل خريديم رفتيم عيد ديدني جات خيلي خالي بود عزيزم به نيروانا جون عيدي دادم و خاله مهديه هم عيدي داد بهمون شامو زود خورديم بعدش همگي رفتيم سينما فيلم گشت ارشاد فيلم قشنگي بود ولي اون جوري هم كه تعريف مي كردند نبود شبش تا رسيديم خونه و خوابيديم 2 شده بود چند روز باقيمونده رو هم با كار خونه سرگرم بودم چون بابا 2 هفته ديگه امتحان داره واين امتحان برامون خيلي مهمه خداكنه قبول شه به خاطر درس بابا ديگه اين هفته رفتن به شمال و بي خيال شدم و ترجيح دادم حسابي به بابا برسم كه بتونه نتيچه خوبي بگيره درسته دلم خيلي تنگ شده ولي خوب به خاطر دو روزتفريح ارزششو نداره زحمت ها ی بابا روهدر بدم و استرس بندازم تو دلش امروز هم كه سيزده بدره و كل خانوده باهم رفتن بگردن و من كنار بابايي هستم صبح كل خونه تمييز كردم و برا ظهر آش رشته پختم و بابا حميد از صبح سخت مشغول درس خوندن.منم سيزدمو تو وب نيني نازم بدر كردم  .اميد وارم سال 91 هم مثل سال 90سال خوبي باشه خوب سال 90 تا اينجا بهترين سال عمرم  بود چون بعد از 5 سال به حميد عزيزم رسيدم، سر كار رفتم، خونه گرفتيم و... ولي فكر كنم سال 91 از نظر تحصيلي سال مهمي برامو ن باشه موفقيت بابا الان تنها ارزوي منه.اميد وارم دوستاي خوبم هم بهترين روز ها رو پيش رو داشته باشن .

تو سال جديد تصميم دارم تغييراتي تو وبم بدم چند تا موضوع براش تعيين كنم و خاطرات و حرفامو دسته بندي شده ياد داشت كنم  مثلا عكس ها رو جدا گانه بزارم ، و گاهي اوقات يه سري مطالب فقط برا بابا حميد بنويسم . عكس هاي نوروز رو  هم تو يه پست ديگه ثبت مي كنم.

چقدر حرفيديمااااااااااااا سر همه درد گرفتتتتتتتتتتتتتتت.

فرشته نازم از اون بالا مراقب همه چيز باش و برا بابات حسابي دعا كنننننننننن   شکلکهای جالب آروینمبوسمتتتتتتتتتت عشقققققققق مننننننننن عاشقتمممممممم140.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان آینده ( آرزو)
14 فروردین 91 11:53
سلام عزیزم خب به سلامتی و خوشی سال نو تو هم مبارک ممنون که اومدی و سر زدی و نظر گذاشتی واقعا خوشحال شدم عزیزم .....برات تو سال جدید بهترین ها رو آرزو میکنم و امیدوارم هر چی که دوست داری برات پیش بیاد


خواهش مي كنم گلم همچنين
مامان محیا
15 فروردین 91 14:21
سلام عزیزم. دل ما هم تنگ شده بود ایشاله به هر چی میخوای برسی گلم


مرسييييييييييييي
يك دوست
15 فروردین 91 22:24
عزیزم آهنگ صدایت با به دنیا آمدنت زیباترین ترانه زندگي مادرت ، نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنش و وجودت تنها دلیل زنده بودنش است ، پس با او بمان تا زنده بماند. تولدت مبارک
مامی مائده
16 فروردین 91 21:48
ایشالا هر سال براتون بهتر از سال قبل باشه و پر از موفقیت


ممنونم گلم
مامان امیرناز
17 فروردین 91 11:21
سلام عزیزم ایشالا سال خوبی داشته باشی مرسی که به امیرجونم سر می زنی رمز هم یادت نره
مامان آناهل
20 فروردین 91 0:19
امیدوارم خوب خوب شده باشی و خدا کمکتون کنه سال شادی داشته باشین همراه با سلامتی
مامان سهند
21 فروردین 91 20:05
همیشه خوب باشی و شاد عزیزممممممم امیدوارم در کنار همسر مهربانت روزهای خوبی رو در پیش رو داشته باشیییی
مامان ماهان
29 فروردین 91 15:35
الهی همیشه خوب و شاد باشی گلم چقدر قشنگ همه رو مینویسی مطمئن باش وقتی نی نی دار شدی از خوندن این خاطرات قشنگ لذت میبره