قصه درس خوندن مامان
سلام مامی جونم خوفی چشم قشنگ؟
امروز صبح کارم یه خورده زیاد بود دیر بهت سر زدم. البته یه کمی هم بد اخلاق بودما ولی یه کوچولو با بابا حمید حرف زدم خوشحال شدم.
عزیزم 4 شنبه قرار با بابا حمید بریم شمال هم خوشحالم و هم نگران... جمعه کنکور دارم .عزیزم می خوام این دفعه قصه ی دکی شدنم رو برات بنویسم. عزیز دلم می خوام با نوشتن این مطلب بهت بگم که همیشه سعی کن اول هر کاری خوب فکر کنی و تصمیم درست بگیری اگه خوب دقت نکنی ممکنی مثل من پشیمون بشی که اون وقت خیلی دیر تر از اونی که فکرشو بکنی به هدفت میرسی.
مامانی من موقع ها که کوچولو موچولو بودم همیشه دلم می خواس دکتر بشم. درسمم خوب بود زرنگ بودم بالاخره همه تلاشمو می کردم. وقتی هم که بزرگتر شدم هنوز سر حرف خودم مونده بودم که برم پزشکی بخونم اما مامی جون مامان جمیل و پدر ون مخالف بودن شاید اونا دوست داشتن دخترشون مهندس بشه و شاید هم فکر میکردن درشم اونقدر خوب نیست بتونم پزشکی قبول شم حالا از ما اصرار بود و از اون ها مخالفت بالاخره منم مجبور شدم بر خلاف میلم تغییر رشته بدم و برم دانشگاه فنی ، از اون روز به بعد م دیگه درست و حسابی درس نخوندم بازیگوشی میکردم وقتی 19 سالم بود دانشگاه قبول شدم و رفتم تبریز اونجا خیلی بهم بد گذشت هم درسام سخت بود و هم علاقه ای نداشتم ادامه بشم نمره هام کم می شد همش ناراحت بودم و غصه می خوردم دلم میخواست یه جوری از اونجا فرار کنم اما نمی شد که هم غم تنهایی بود و هم دوری و هزار تا مشکله دیگه....که یهو با بابایی گل آشنا شدم بابایی خیلی تو درسام کمک کرد شاید اگه اون نبود من هیچ وقت مهندس نمی شدم بهم ارامش میداد ، انگیزه میداد ف عضی شب ها که امتحان داشتم تا صبح بهم زنگ میزد و بهم می گفت عزیزم درساتو بخون تو میتونی تو موفق میشی و این حرفا... تا یهروز من قضیه ی علاقه مو به پزشکی به بابایی گفتم بابایی گفت میتونی رو قول من حساب کنی که تا هر جا بخوای کمکت می کنم درس بخونی و بتونی تو رشتهی مورد علاقه ات قبول شی بهم انگیزه داد که برای موفقیت و اینده بچه هامون همه تلاشمو بکنم.
پارسال که درسم تموم شد تصمیم گرفتم دوباره بخونم ولی مامانی باز یه سنگ گنده افتاد جلو پام نتونستم خوب خوب بخونم حالا جمعه امتحان دارم ولی زیاد امیدوار نیستم. انگار که باید 1 سال دیگه هم تلاش کنم. بابایی هنوز هم به من انگیزه میده واقعا" رو قولش ایستاده و از من می خواد مثا همیشه برای رسیددن به خواسته هام با مشکلات بجنگم . من هم یه حرفش گوش میدم.
مامانی جونم سعی کن همیشه تو زندگی درست و با دقت تصمیم بگیری البته من و بابا ازت حمایت می کنیم. مطمئنم که اگه از بابایی کمک بگیری به همه چیز میرسی.
قلب کوچیک مامان برام کلی دعا کن .بوس بوس