حرف هایی از قدیم
اول از همه تبریک به ارزو جونمممممممم دوست نتی عزیزم که به ارزوش رسید و مامان
شددددددددد تبریککککککککککک هزاران تبریککککککککککک از خوشحالیت خوشحالم ارزو
جونم امید وارم فرشته نازمون به وقتش بهراحتی و به سلامتی دنیا بیاددددددددد
خووووووووووووووووووووووووووب حالااااااااا....
این قدر دلم برای حرف زدن با تو تنگ شده بود که نگووووووووو. ریزه میزه من خیلی دوست دارم خیلی.
نمی دونم چرا این چند وقت حسم نسبت به تو بیشتر شده این قدر دوست دارم زودی بیای نمی دونم چرا ؟؟؟
به تازگی این جوری شدم . خیلی خواستنی هستی برام عزیزم .
این قدر وبلاگت رو دوست دارم که نگوووووووو
تنها سرگرمی من شده .تا از درس فارغ میشم سری به اینجا می زنم مخصوصا اهنگ وبلاگت رو خیلی
دوست دارم بهم آرامش میده .
این دو روز بابا خیلی سرش شلوغه بود همایش داره من اصلا نمیبینمش صبح ها زود میره و شب ها دیر
میاد دیشب که این قدر خسته بود بیهوش شد . منم همین جور صدای تلویزیون داده بودم بالا که نخوابه
بعدش مجبور شدم بهش قرص بدم و راضی بشم بخوابه.
خوب چی کار کنم؟؟؟ دلم تنگ میشه صبح تا شب که تنهام . شبها هم که میاد از خستگی حال نداره.
تازه دیروز 2 ماه از عروسیمون گذشت عزیزم .چقدر زووووووووووود!!!! من هنوز عاشق خاطرات اون روز ها
مونم.تا چند روز دیگه هم 5 سال از اشنا شدن من و بابا میگذره وااااااااااااااای من عاشق اون روز هام
زود زود بهم زنگ میزدیم شب ها تا صبح با هم حرف میزدیم . اون موقع فکرمی کردم بزرگترین مشکل
دنیا پاس کردن در سهای دانشگاهیمه بابا هم چقدر دلداریم میداد.
اولین باری که همدیگرو دیدیم من چقدر از بابات خجالت می کشیدم . تمام ثانیه هاش یادمه حتی اولین
ا س ام اس بابا رو هم دارم.چقدر با هم تفریح می کردیم . البته خیلی از هم دور بودیم من تبریز بابا تهران من لاهیجان اون رشت ولی به هر ترتیبی بود میدیدیم همو. من خیلی برای اون ساعت ها لحظه شمار ی می کردم . اون روز ها تمام فکر من با بات بود . البته الان هم هست.
حالا دیگه مرد زندگیم شده و قرار بابای شما بشه مطمئنم برات بهترین بابای دنیا میشه .
دیگه چی بگم برات عزیزم؟؟؟
می خوام اگه بشه عید سال بعد کنارم باشی یعنی عید 93 .بابا هم موافقه . اگه خدا بخواد و شما دوست داشته باشی برا اون موقع میاریمت. خوبه؟؟
راستی حالا که ما این قدر دوست داریم . تو................... چی؟؟؟ ما رو دوست داری؟؟ دلت می خواد بیای پیشمون؟؟ خوشکل من ، منکه خیلی مشتاقم لپای خوشکلتو بو کنم و بوسم تو چی؟ دوست داری؟؟
حالا بیاد اون موقع ها چند تا عکس میزارم
این اولین عکس بابا بود که دیدم . خیلی لاغر و جون بود نه؟؟ اون موقع هنوز خوابگاه بود.
ولی من از وقتی باباتو دیدم چاق بودو شکم دااااااااشتتتتتتتتتت تازهههههه چاق ترم شدههههه
اینم منم که یه روزبا هم رفته بودیم گردش حوالی مهر ماه بود پارک ایرانشهر،4 سال پیش یادمه اون روز حال بابا زیاد خوب نبود.
اینجا هم بابا جون تو محل کارش البته ٢ سال پیش
اینم یه روز بارونی بهار ٣ سال پیش پارک مریم مقدس ولیعصر
زمان جوانی و بی خیالی اون موقع ها انکار ادم رو هواسسسسسسسسسسسست