دلتنگی های مادرانه
گاهی فکر می کنم روی دست خدا مانده ام خودش هم نمی داند با من چه کند.
فرشته اسمانی من تو همان فرشته هستی که هنگام دلتگی و تنهایی به اسمان نگاه می کنم و تو را با ستاره ها می سازم و ارزو می کنم که یک روز مال من باشی تا من تو را نه عـــــــاشقـانه و نه عاقـــــلانـه و نه حتی عاجـــزانـه که تو را عادلانه در آغوش می کشم! عدل مگر نه آنست که هر چیزی در جای خویش قرار بگیرد ؟
انگار همین دیروز بود:
لحظه ی شیرینی که به تو دل بستم
از تو پرسیدم من : تو منی یا من تو ؟
و تو گفتی هر دو ، و به تو پیوستم
گفتی ای کاش پناهم باشی
همه جا و همه وقت تکیه گاهم باشی . . .
و من گفتم هستم ؛ تا نفس هست کنارت هستم . . .
و ان هنگام همه رویایم شدی و من با تو زمزمه می کردم که:
تـــــــو میمانی و من در استواری همچو کوهِ حرفم، تو را میخوانم
تـــــــو میمانی و من در پیچ و خم تار صدای تو، تو را می خوانم
تـــــــو می مانی و من سرمست استشمام عطر نفس هایت میمانم
و من خانه عشقم را با ماندن های تو ساخته بودم
تا آن هنگام که همه این ماندن ها به رفتنی تلخ تبدیل شد
و هیچ کاری از دستان من ساخته نبوددددد برای بازگرداندن قلب کوچکت
مامان جونی الان دیگه وقتش بود جنسیتت رو کنی و من بفهمم تو وجودم چی دارم؟؟ هییییییییییییییییییی که نشدددددددددددددد.... خوب چی کا رکنم دلم گرفتههههههههه ساکت و بی صدا بشینم می ترکم خوووووووووو
فردا ساعت 5 صبح راهی شمالیم با خواهرم میرم 2روز بیشتر نمی مونم اونم به خاطر دلتنگی شوشو می رم درسمم 2 روز بی خیال میشم الانم نشستم دارم مسابقه رقص تماشا می کنم ولی فکرم و دلم یه جای دیگه هستتتتتتت دلم تو رو می خوادددد