زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

روز خرید مون

1391/8/27 16:42
نویسنده : مامان و بابا
889 بازدید
اشتراک گذاری

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

 

سلام قند عسلم خوبي دلبندم؟مثل هميشه دلم برا شكلاتم تنگ شده بووووووووووووووووووود يه دنيااااااااااااااااااااااا  بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

اين قدر كارا داشتيم كه نگوووووووووووووووووووووو. فقط دلم مي خواست زود تر اين كارا تموم شه بيام برات بنويسم . ميدوني فكر مي كنم يه روزي ميرسه كه اين خاطراتو مي خوني من همشو برات حفظ مي كنم ، هم از روز هاي  خوش زندگيمون مي نويسم هم از از مشكلاتمون تا بدوني كه زندگي پستي و بلندي داره دلبندم. در حال حاضر همه فكر من و بابا اينه كه بتونيم اين يه تكيه راه باقيمانده رو تا رسيدن بهم به خوشي طي كنيم ولي بعدشم كلي راه هست كه تا اخر عمر بايد پا به پاي هم بريم خوشبختانه پدرت تا به الان بهم ثابت كرده كه هميشه همراه و  پشتيبانمه بقيشم دست خدا.

خوب حالا خبر هاي خوب ديروز من و بابا جون تونستيم يه مرخصي بگيريم تا برا خريد چيزايي كه لازم داشتيم و انجام آزمايش قبل ازدواج اقدام كنيم. درسته كه ديروز روز 19 ماه رمضون بود ولي چاره اي نداشتيم خوب مامان شرايط كاريمون مجبور كرد كه فقط شنبه مرخصي داشته باشيم صبح ساعت 10 با بابا حميد سر خيابون بهشت قرار گذاشتم رفتيم درمانگاه نو ر سعادت از بابا خون گرفتن و ازمايش هاي ديگه كه خوشبختانه مشكلي نبود و من مجبور نشدم خون بدم در عوض يه واكسن كزاز زدم كه هنوزم دستم داره از درد جدا ميشهدنیای زیبا كاراي اونجا تا 12  ظهرطول كشيد من و بابا هم كه روزه نبوديم به دعوت خاله مهديه نهار رفتيم اونجا كه باز خاله جونت با دهن روزه كلي زحمت كشيد و ما خجالت خورديم.البته قبل از نهار رفتيم من يه مقدار پارچه برا لباسم احتياج داشتم كه تهيه كردم یه دفتر خوشكل يادگاري برا من و بابا ، يه كم ميوه و... واز همه مهم تر داخل مغازه زرگري انگشتر مورد علاقه ام رو پيدا كردم و خريدم كه خيلي ناز و خوشكل بود دست بابا حميد درد نكنه اين جوري ديگه مجبور نبوديم عصر برا انگشتر من كلي بگرديم بعدش ْآمديم خونه و يه چيزي خورديم و دوباره حاضر شديم كه بريم  خريداي ديگمونو بكنيم اول رفتيم دنبال يه انگشتر برا بابات كه چيزي پيدا نكرديم بعدشم رفتيم بابا يي برام پارچه گرفت يه پارچه پولك نشان خوش رنگ فيروزه اي واقعا" دست بابا حميد درد نكنه خيلي خيلي زيبا بود بعدشم به اصرار بابا برا خاله مهديه هم پارچه گرفتيم چون تو رسم ما موقع خريد برا خواهر عروس هم پارچه مي خرند.

بعدش سوار ماشين شديم تا بياييم خونه تو راه پشت چراغ قرمز بابايي از يه پسر بچه برام سه دسته گل رز خوشكل خريد كه همشو گذاشتم تو گلدوندنیای زیبا  .وقتي رسيديم  دم خونه خاله مهديه  ،خاله اينا رفتن خونه من و بابا رفتيم انگشترمو از زرگري بگيريم چون برام بزرگ بود داده بودم كوچیكش كنند همونجا بابايي هم از يه انگشتر خوشش آمد و پسنديد و خريديم .بعد از اون با بابا رفتيم يه موبايل خوشكلم براش خريديم آخه موبايل بابات مدت ها بود داغون بود صداش از ته چاه در ميومد منو هم عصبي مي كرد ما هم كه مدت ها تصميم داشتيم اين كارو بكنيم چه موقعي بهتر از اين.دیگه حسابی خسته بودیم. تقريبا بعد اذان بود كه رسيديم خونه خاله اينا زخاله اينا افطاري خورده بودند ما هم يه چايي خورديم و منتظر شديم تا شام. بعد از خوردن شام من ظرف ها رو شستم وهمگي با هم بابا رو رسونديم دم خوابگاه دوستش يه دوري تو خيابون زديم و آمديم خونه مامان جون بابا هنوز نرفته دلم براش يه ذره شده بود ولي چاره اي نبودباید تحمل می کردم. وقتی آمدم خونه زودی بهش زنگ زدم یه کوچولو حرف زدم و از بسكه خسته بودم به يه خواب ناز فرورفتم. زیبا . اینم یه خاطره خوب برا عزیزدوردونه خودم مامان جون من که قدر این روز ها رو خیلی میدونم و از خدای مهربون متشکرم به خاطر داشتن همسر گلی مثل بابات امیدوارم در آینده مامان بابای خوبی برات باشیم بوس بوس یه اتوبوووووووووووووووس

 ٣٠مرداد٩٠

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان ماهان
30 مرداد 90 10:03
به به مبارکههههههههههههههه امیدواره همیشه خبرای خوب خوب بدی و مارو هم خوشحال کنی الهی که این جداییها زودتر تموم بشه
مامان شازده کوچولو
30 مرداد 90 10:05
مبارکت باشه عزیزم ان شاالله همیشه شاد باشی
نانی
30 مرداد 90 10:12
مبارکه به سلامتی. دوست داشتین به ما هم سر بزین
ما می نسیم
30 مرداد 90 10:17
مباركه عزيزم
مامان شکوفه
30 مرداد 90 11:17
انشا الله زندگیتون همیشه سبز باشه و خدا بهتون هم کاکل زری بده هم ناز پری
نسترن
30 مرداد 90 11:39
سلااااااااام مبارکهههههههه عزیزم میدونم چه حس و حال خوبی داری آخه خودم تازه این دورانو پشت سر گذاشتم.ایشالا همیشه مثل الان دلتون خوش و لبتون خندون باشه.
مریم
30 مرداد 90 12:21
سلام عزیزم تمام خریداتون مبارک باشه امیدوارم به سلامتی ازشون استفاده کنین بوسسسسسسسسسس برای عروس این روزها
مامان صفا
30 مرداد 90 17:49
سلام عزیزم، به سلامتی و دلخوشی.. مبارکتون باشه با آرزوی خوشبختی از صمیم قلب برای شما نو عروس و داماد..
مامان ماهان عشق ماشین
31 مرداد 90 6:27
سلام عزیزم تمام خریداتون مبارک باشه امیدوارم به سلامتی ازشون استفاده کنین
مامان آناهل
31 مرداد 90 13:38
مبارکه عزیزم
مامان قندعسل
1 شهریور 90 0:19
مبارکههههههههههههه خانومی. ایشالله به سلامتیدلتون خواست به ما هم سر بزنینتا با هم دوست بشیم
الهام مامان رامیلا
1 شهریور 90 12:36
……..*..lovel…* …..*..lovelovelo…* …*..lovelovelove….* ..*.lovelovelovelove…*……………*….*….* .*..lovelovelovelovelo…*………*..lovel….* *..lovelovelovelovelove…*….*…lovelovelo.* *.. lovelovelovelovelove…*….*…lovelovelo.* .*..lovelovelovelovelove…*..*…lovelovelo…* ..*…lovelovelovelovelove..*…lovelovelo…* …*….lovelovelolovelovelovelovelovelo…* …..*….lovelovelovelovelovelovelov…* ……..*….lovelovelovelovelovelo…* ………..*….lovelovelovelove…* ……………*…lovelovelo….* ………………*..lovelo…* …………………*…..* مبارککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک عسلم
مامان محیا
1 شهریور 90 13:23
ایشاله بسلامتی زندگیتون رو شروع کنین....
مامان پارسا جون
1 شهریور 90 17:03
به به مبارک باشه عزیزم چه لذتی داره این خرید عروسی همیشه شاد باشید
مامان آناهل
2 شهریور 90 5:44
کاکل زری یا نازپری مامان بابای تو برای تو بهترین میشن . ما هم براشون دعا میکنیم .
مامان علی مرتضی
4 شهریور 90 23:50
سلام دوست من ان شالله به سلامتی و خوشی همه چیز صورت بگیره راستش از ایتکه از زندگیت و شوهرت راضی هستی و اوضاع طبق مراده خیلی خوشحالم امیدوارم تا آخر عمر همراه نی نی هاتون به خوبی و خوشی زندگی کنید،مهمترین اصل زندگی تکیه به دیوار بلند توکل بر خداست فراموش نکن عروس خانم و دوست عزیزم
مامان پریا
6 شهریور 90 19:24
مبارکت باشه گلم انشاءالله خبرای بهتری تو روزای آینده بهمون بدی خبر عروسی