خاطرات اين چند روز
سلام قلبم سلام جونم چه طوري عسل منننننننننننننن؟من و بابا كه خوب خوبيم ديروز و پريروز باهم بوديم جاي شما خالي بود عزيز دلم منم كه ميرم سر كارو برميگردم ديروز هم رفته بوديم با بابايي دنبال خونه گشتيم ولي بابايي ترجيه ميده يك سال صبر كنيم پس انداز هامون كه بيشتر شد يه خونه بخريم البته من معتقدم تا امدن شما حتما" بايد صاحب خونه بشيم چند روزي هست كه فكر خريد خونه ذهنمو مشغول كرده توكلمون به خداست انشاالله كه جور ميشه . 2 شنبه شب من و بابا ميريم شمال انشاالله كه خوش بگذره ه ه ه ه ه ه ه ه ولي 5 شنبه من نوبت دندون پزشكي دارم مامان جون مي خوام دندونمو عمل كنمممممممممممم خيلي دردش زياده خدا بخير كنه. خوب عزيز دل مامان من تو رو سپردم دست فرشته ها فكر مي كنم حسابي ازت مراقبت مي كنند.
خوشگل من ، ناز گل من مي خوام سالم و سر حال تو رو تو بغلم بگيرمممممممم ، دارم لحظه شماري مي كنم برا آمدنت فدات شم .منتظرم تا قدماي نازتو بزاري رو چشمامون هر وقت كه خداي مهربون صلاح دونست و لياقتشو داشتيممممممممممم فعلا باي تا از شمال برگردم و برات خبر هاي خوب بيارمممممممممممم