احوالات ماماني
پرنده كوچولوي من امروز خيلي زود تر از اونچه كه فكرشو بكني آمدم پيشت . يه دلتنگي عجيب ،كلي حرف نگفته و حس غريبي... عزيز دل من بد جوري احساس خستگي مي كنم... و خودم ميدونم كه اين خستگي بيشتر از هرچيزي مربوط به كارم ميشه شايد واقعا" براي اين كار ساخته نشدم ، گاهي تصميم ميگيرم كلا" بي خيال همه چيز شمو كارمو بزارم كنار از يه طرف احساس مي كنم اين جوري به حميد عزيزم كلي فشار مياد وقتي اون به خاطر من اين همه سختي رو تحمل كرده منم وظيفمه تحمل كنم خوب زندگي و دوست داشتن كه فقط گفتن اين جمله نيست بايد تو عمل ثابت كني و سعي كني تو زندگي همه جوره پشتيبان همسرت باشي بابا حميد كه تا الان چيزي برام كم نذاشته و حالا نوبت منه .الان كه برات مي نوشتم دوست و همكارم الهام زنگ زد و كلي باهم حرف زديم و انرژي مثبت گرفتم حالا دوباره اين جمله رو پيش خودم تكرارميكنم كه براي بدست آوردن چيز هاي بزرگ سختي هاي زيادي بايد كشيد و اون وقت طعم موفقيت ها شيرين تره. حالا كه برميگردم به 4 سال پيش شايد همين زندگي الانمون رويايي در دور دست به نظر ميرسيد اما خيلي زود تر از اونچه كه فكرشو ميكردم برام محيا شد وجود پدرت براي من و وجود من براي اون ا نگيزه اي شد براي برداشتن سنگ هاي بزرگ از مسير زندگيمون.وقتي از دوري پدرت شاكي ميشدم و بار ها ميشد كه ميزدم زير گريه بابا حميدت بود كه بهم آرامش ميداد و حالا مي فهمم كه راست مي گفت .... حالا قدرشو خيلي مي دونم حالا به خاطر اون دوري ها و بي تابي ها حاضر نيستم هيچ كدوم از لحظه هاي با هم بودن مونو تلخ كنم . مدتي هم هست كه عصبي و بي حوصله ام و اين قضيه رو بابا هم فهميده خودم كم و بيش ميدونم از چيه قضيه زير يه سقف رفتن و كم طاغتي منه كه اون هم جز صبر چاره اي نداره . راستي اين چند روز از 5 شنبه تا 3شنبه خاله مهديه رفته بود شمال و من و بابا روز هاي خوبي رو باهم داشتيم. حالا اجازه هست چند كلمه با بابات حرف بزنم؟؟؟ همسر مهربونم دوست ندارم مثل هميشه بهت بگم دوست دارم يا دلم تنگ شده يا ..... ولي دلم مي خواد بدوني اگه حمايت ها ي تو نبود كم مياوردم گاهي فكر مي كنم بچه تر اوني هستم كه ازم انتظار داري و اين محبت ها و دلگرمي هاي تو كه جاي مادر و پدر و خونواده اي كه از من دور هستند رو پرمي كنه . من همه تلاشمو براي خوشحال بودنت مي كنم و اين رضايتي كه تو با همه مشكلات از زندگي داري باعث شده كه هميشه بهت افتخار كنم يادته يهروز برام نوشتي :
"سنگي كه طاغت ضربه هاي تيشه را ندارد تنديس زيبايي نميشود ضربه هاي تيشه را بپذير كه وجودت شايسته تنديس است"
حميدم قلب مهربون و دست هاي گرمت لايق بهترين هاست.