زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

از تهی سرشار جویبار لحظه ها جاریست

پسر عزیزممممممممم  امروز عید سعید غدیر هست 5شنبه 2ابان 92. از دیشب خیلی حرکت هات قوی شدن و من دلم هوری میریزه پایین وقتی شما لگد میزنی.همین الانم داری لگد میزنی عزیز دلممممممممممممم. هفته 25 هم تموم شد وارد هفته 26 شدیم این هفته ازمایش قند گلوکز دارم انشاالله نتیجه اش خوب باشه جیگرم. خیلی بیتاب دیدنت هستم مخصوصا که این روز ها چند تا از دوستان نی نی سایتی فارغ شدن . خدارو شکر خرید های سیسمونی هم تموم شدن خیلی برات لباس خریدم ولی دیگه قول دادم خرید نکنم میترسم برات اندازه نشه و بمونه رو دستمون. دوست دارم همشو تنت کنم و بوست کنم پسرممممممم. مونده لوازم بهداشتی رو بخرم که اونم سر وقتش میگیرم برات. دیگه میخوام ساک بیمارستانت رو ه...
4 آبان 1392

برای پسرم آرتین( از طرف بابایی)

پسر گلم، آرتین عزیزم. مادرت خیلی عجله داره که تو زود به  دنیا بیایی. البته حق هم داره. شکایت از نه ماه طولانی بارداری میکنه. اما به گمان من این نه ماه به سزاواری نه ماه  شده. من مثل مادرت نمیتونم رومانتیک بنویسم ولی الان که دارم اینو مینویسم خیلی خیلی خوشحالم که شما دو تا را خدا بهم داده. اگر بدونی چقدر دوست داریم زود بیای پیشمون و هردوتامونو از تنهایی دربیاری. اگه بدونی بابایی چه کارایی میخواد برات بکنه. البته امیدوارم وقتی به دنیا میایی پیش تو و مادرت باشم دعا کن. دعا کن برای بابا پسری. از همین الان مامانی همه چیز داره برات میخره. خوش به حالت بهت حسودیم میشه. آخه بابایی من اینجور چیزا را نداشتم. تنها اسباب بازی من تیر کمونی بود ...
9 شهريور 1392

مطب دکتر و قلب عشقم

سلام پسرمممممممم سلام خوشکلممممممم این قدر دلم برات تنگ شده که نگوووووووووووو. خیلی خوشحالم که الان میدونم چی هستی و میتونم صدات کنمممم اسمت رو هم انتخاب کردیم یعنی از قبل برای دختر و پسر اسم در نظر داشتیم حالا دیگه قطعی شده ولی تا دنیا امدنت رو نمایی نمیکنمممممممممممممممممم الان شمال هستم یعنی از 4شنبه امدیم شمال 2روزش خونه مامان مهری بودیم حالا هم لاهیجانیم و امروز دوباره میریم رشت. دیروز رفتم لاهیجان پیش دکترم گفت همه چیز در حد عالیهههههههههههه و صدای قلب شمارو برام گذاشت و مطمئن شدم که پسرم حالش خوبههههههه. حالا یه 15روز دیگه میام دیدنت برام سنو نوشته و ازمایش خیلی خیلی دلم برات تنگ شده. ولی خوشحالم که تو رو دارم پسرممممممم ...
21 مرداد 1392