زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

خدا یا شککککرت که فرشتمو بهم برگردوندی

              سلام دوستان عزیزممممممممممم براتون خبر خوش اوردممممم یه 2 روزی هست که فهمیدم فرشته ام برگشتهههه.1 روز مونده بود خاله پری بیاد که بی  بی چک گذاشتمو یک خط کمرنگ ظاهر شد  وفرداش که امتحان کردم دیدم پر  رنگ تر شده  وحالا دیگه مطمئن شدمممممممم  چون صبح رفتم ازمایش دادم  وجواب ازمایشم و گرفتم و بردم به دکترم نشون دادم  و  دکتر وجود نی نی  رو تایید کرد ولی بهم گفت یکم زود رفتی ازمایش داد ی ولی نتیجه مثبت هست   و فعلا به حساب ما 4 هفته و 1روزشه و انشاالله  20 بهمن دنیا میاد . دیگه همه چیز رو سپ...
15 خرداد 1392

پرواز یک فرشته

امشب یعنی همین الان که دارم می نویسم غریب ترین حس زندگیمو دارم حسی که تا الان تجربش نکرده بودم وبرای کسی هم ارزو نمی کنم. دلم می خواد به گذشته خودم و شوشو نگاه کنم یادمه آذر86 به زور خیلی اتفاقی باهم اشنا شدیم و5سال از اون روز گذشت تا بهم رسیدیم چه روز هایی داشتیم همش برام یه خاطره خوب بوده.چون من واقعا عاشق همسرم هستم و همیشه از خدا بابات دادن چنین عشقی ممنونمممم. فرشته کوچولوی من 1سال و نیم پیش اینجا رو برات ساختم تا همه اتفاق های زندگیمونو برات بنویسم تلخ و شیرین هرچی که هست بنویسم تا بدونی زندگی چه فراز و نشیب هایی داره. و جالب بدونی که تو هم برام شیرین ترین خاطره بودی و هم تلخ ترین.گفتنش برام خیلی خیلی سخته عشق منننننننننننننننننن...
24 بهمن 1391

روز های ما داره تند تند میگذره

سلام نفسم عشقم جونممممممممممممم ببین چقدر روز های باهم بودمون داره زود زود سپری میشه. هنوز ندیدمت نمی دونم داری اون تو چی کار میکنی؟؟ ولی دلم داره برات پر میکشه... دیشب خوابتو دیدم بعدش از خواب پریدمو دیگه خوابم نبرد. این روز ها خیلی متغیرم حالت های مختلفی امده سراغم سرگیجه و ضعف و تنگی نفس و ... دکتر تو این شهر نمونده که نرفته باشم بیشتر به خاطر اینکه از سلامتی تو مطمئن بشم و همه باهم به این عقیده بودند که همه این احساسات از وجود شماست. قوربون خدا برم واقعا تو کارش ،تو نظم و ترتیبش موندم احساس می کنم وقتی یک زن بارداره یک معجزه واقعی در درونش داره شکل میگیره و خیلی خیلی به خدا نزدیک تره. از این حرف ها که بگذریم فردا بابا حم...
17 بهمن 1391

هفته 9

سلام دوست جونی های عزیزممممممممممم از این همه لطف ممنونممممممممم واقعا شرمندم کردیددددددد ولی عوضش بی نهایت خوشحالم از اینکه چنین دوستانی دارم برام یه جور قوت قلبه امید وارم بتونم محبتتاتونو جبران کنم. الان 2روزی هست شمالم شکر خدا بهترم هوای اینجا هم که عالیه همه چیز مرتبه. بیچاره بابا حمید مجبوره یه مدت تهنایی سر کنه. تصمیم دارم فردا عصر به یه دکتر زنان سر بزنم همون دکتری که قراره برای زایمان بهش مراجعه کنم. اخه تصمیم گرفتم نی نی رو تو شمال در کنار خانوادم به دنیا بیارم اینجا بهتره همه حواسشون به ادم هست احساس تنهایی نمی کنی و همه یه جوری هواتو دارن . دیگه خبر مبر ی نیستتتتتت. جز اینکه دوباره برای نی نی چیز میز گرفتیم. اگه حالمم ر...
6 بهمن 1391

هفته هفت و احوالات ما

  سلام البالوی خوشرنگ مننننننننننننننن.... الان که برات می نویسم حالم خیلی بده ه ه ه ه ه  وحشتناک سرگیجه دارم که علتشم مشخص نیست. دیروز صبح رفتم ازمایشگاه جواب ازمایشمو گرفتم که شکر خدا همه چیز خوب بود و عصرش بردم دکترم دید و راضی بود بهم گفت چون مشکلی نداری میتونی با خیال راحت سفر کنی و برای 28بهمن برام نوبت زدو سنو گرافی نوشت که ntهم همون موقع انجام بشه علی رغم اصرار من برای سنو گرافی گفتند لازم نیست زود تر بری. منم بعدش خوشحال و خندون به بابا حمید زنگیدم و بهش گفتم همه چیز مرتبه و رفتم خونه خاله مهدیه اونجا متوجه یک خبر خوب شدم که خدا لطفشو برای خانواده من تموم کرده و ما یه تو راهی دیگه داریییییییییییییییییممممم...
3 بهمن 1391

هفته 6

سلام هلوی مامان خوبیییییییییی؟؟ دلم برات تنگ تر از قبل چون حالا می دونم که تو وجودمی و من نمی تونم ببینمت عسلم. بماند که هنوز باورم نشده که تو با منی بی صبرانه منتظرم تا دکتر برام سنو گرافی بنویسه و من از حضورت مطمئن بشم. ولی در طول روز بار ها وجودتو بهم نشون میدی. از صبح که پا میشم حالت هام با روز های قبلم خیلی فرق کرده معدم بالا پایین میشه و بیحوصله و کسل و خواب الو هستم هر وقت به بابا می گم حالت تهوع دارم بهم می خنده حق داره چون متوجه یه نشونه از تو میشه. نا گفته نمونه که نی نی خیلی تنبل و شکمویی هستییییییییی چون من همش دلم می خواد بخوابممممم و غذا بخورم هی تصمیم میگیرم رژیم غذایی مو متعادل کنم تا چاق نشم اما مگه میزاری تا می خوام...
23 دی 1391

اولین نوبت دکتر

سلااااااااااااااااااام به عسل خودممممممممم که خیلی برام عزیزییییییییییییییی شکلات خوشمزه من و بابااااااااااااا.... امروزشنبه 16 دی ماه  برای اولین بار با بابا وقت گرفتم برای ساعت 6 رفتم پیش یه خانوم دکتر که تا امدن شما تحت نظرشون باشم. خیلی دنبال دکتر گشتم ماشااالله اینقدر زیادند که نمیدونستم کدوم بهترند خلاصه با مشورت و... تصمیم گرفتم نزدیک ترین دکتر و نزدیک ترین بیمارستان رو انتخاب کنم. امروز رفتم پیش خانوم دکتر مریم ذوالفقاری فر که هم استاد دانشگاه هستند و هم با تجربه واز پرسنل بیمارستان نجمیه که خیلی به ما نزدیک هست. خوشبختانه دکتر خوش رو مهربونی بود ولی مطبش خلوت بود در کل خوشم امد و خوب راهنمایی کرد . سن شما رو 5هفته و...
16 دی 1391