زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

یک هفته گذشتتتتتتتتتتتتتتتتت

1391/11/29 11:19
نویسنده : مامان و بابا
750 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کوچولو خوبی؟؟کجایی؟؟؟دلم برات تنگ شده. یک هفته گذشتتتتتتتتتتتتتت بقیه هفته ها هم میگذرنننننننننن

نمی دونم چرا تا میام اینجا دیگه چشمام جایی رو نمیبینه و اشک کل صورتمو پر میکنه.

خوب کوچولو دلم تو رو می خواد دیگه....چی کار کنم دست خودم نیستتتتتتتتتت تو رو می خوامممممممممممممممم.هر نی نی دیگه ای هم بیاد تو نمیشه احساسم بهم همینو میگه.

اون شب که خبر وجود تو دلمو شاد کرد دیگه تکرار نمیشههههههههههههه اون شب که  از شوق بودن تو غذای رو اجاق سوختتتتتتتت دیگه تکرار نمیشهههههههههههههههه.

دلم میخواد دوباره حالم بهم بخوره،دوباره سرم گیج بره ،دوباره از همه چیز بدم بیاد ولی تو باشییییییییییییی.

دیروز رسیدیم تهران نمی خواستم بیکار بشینم کل خونه رو تمییز کردم .

رفتم لباس هایی رو برات خریده بودم دیدم گذاشتمشون تو چمدون دادم بابا گذاشت تو کمد بالایی که دستم بهش نرسه. صابونتو بو کردممممممممممممم بوی تورو داشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دلم برات تنگ شدددددددددددددددد خیلیییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییی تنگ شد.

اصلا اگه یه دونه نخود یه روز تو وجودت باشه از تو تغذیه کنه میشه همه زندگیت پس من چطور بیخیالت شم و بگم چیزی نبوده .

همش دارم به روز های اول که امده بودی فکر می کنم چقدر خوووووووووووووووووووب بووووووووووووووووووووووود خیلی خووووووووووووووووووووووب بووووووووووووووووووووووووووووود کاش همش خوااااااااااااااااااااااااااااااب بووووووووووووووووووووووووووود !!!!!!!!!!!!!!!!

برا خودم برنامه ریختم درس بخونم از فردا.سال هاست که این کتاب ها همراه همیشگی من هستند برای رسیدن به هدفم امید وارم این دفعه دیگه بشههههههههههههههههه....

بابا رفته سر کار من تنها شدم قبلن ها هم همین جوری بود ولی انگار این تنهایی با همیشه فرق داره.

فرشته ناز منننننننننننننننننننننن منو دیوونه کردییییییییییییییییییییی تا به حال تو زندگیم این جوری نبودممممممممممم.

همش تصورت می کنم همون 7هفتگیتو تصور می کنم. شب ها نمیزاری بخوابم دیشبم با بغض خوابم برد.

دلم برای بابایی میسوزه می دونم ناراحت میشه این مدلی منو ببینه. ولی دست خودم نیستتتتتتتت.

خدایا دلم می خواد باهات حرف بزنم ولی این دفعه دوست دارم صداتو هم بشنومممممممم جوابمو بدی نه اینکه هیچ صدایی نیاد و من و دیوونه تر کنههههههههههههههههه.

خاله معصومه بهت خیلی تبریک میگممممممممممممممم شاید بهترین خبری بود که تونست ارومم کنه انشاالله سالم و صالح به دنیا بیاد و خوشبختیتو کامل کنه عزیز دلم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

وانيا
29 بهمن 91 11:21
سلام

وبلاگتون خيلي عاليه ، اگه مايل باشي با هم تبادل لينك كنيم .

موفق باشي


مرسی
معصومه
29 بهمن 91 11:50
عزیز دلم خیلی خوشحالم کردیییی..باور کن اولین نفری که براش دعا کردم وقتی وجودشو باور کردم تو بودی مهربونم...ان شاالله همه چی دوباره برات رنگ و بویی تازه میگیره گلمممم..


مرسی معصوم جونم باور کن منم همین کارو کرده بودمممممم ممنونم
مامانی مینا
29 بهمن 91 12:09
سلام عزیزم
من قبلا وبلاگت میومدم اما امروز که اومددم دیدم فرشته کوچولوت پر زده رفته پیش خدا.خیلیییییییییییی دلم گرفت.اما از نوشته هات معلومه قوی هستی ,از ته دلم دعا میکنم که زود زود یه نی نی ناز دیگه بیاد تو دلت.آمین


مرسی عزیزم انشاالههههههههه با دعا های شما
مامان کوروش
29 بهمن 91 12:37
عزیزم سخته می دونم ، فکر خوبی کردی که می خوای درس رو شروع کنی .
همه چی رو بسپار به خدا خودش کمکت می کنه دوستم


انشاالله دوستم امیدم به کمک اونه
دخترم عشق من
29 بهمن 91 13:47
زندگی تکرار مکرراته ... قربون دل مهربونت برم ... اینقدر دلتنگی نکن ...یه استراحت به خودت بده و دوباره شروع کن ... مطمئنم که خدا جواب دل مهربونت رو میده


انشاالله شیرین جون ممنونم مهربون
فسقلی مامان وبابا
29 بهمن 91 15:56
سلام عزیزم سلام فدات بشم تورو خدا آروم باش بزودی بر می گرده من وقتی پستت رو خوندم بشدت ناراحت شدم اما اینوبدون کار خدا بی حکمت نیست
چرا اینطوری شد مگر سونو نرفتی قلبش تشکیل شده بود؟ الان کورتاژ کردی ؟ بعد سونو رفتی از کجا معلوم که .....


ممنونم گلم از همدردیت تو اولین سنو این تشخیص رو دادن از بی تجربگی دکترمم بود باید منتطر می موند چون بعضی از بچه ها تا 9هفته خودشونو نشون میدن قسمت بچه ام این بودهه
مامان علی مرتضی
29 بهمن 91 22:21
سلام به خدا خیلی خیلی ناراحت شدم بمیرم چرااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟به خدا کلی برات خوشحال بودم فدات بشم که اینقدر قشنگ توکل میکنی و راضی به رضای خدایی ،خود خدا کمکت کنه وانشالله نی نی زودی وبه موقع میاد توی دلت .وبابا حمید امتحاناتشو با موفقیت بگذرونه.انشالله:


فدات بشم عزیزم ممونم که به فکرمین و بهم سر میزنید و این همه ارزوی خوب برام دارید
رضوان مامان رادین
29 بهمن 91 22:40
عزیزم دوست خوبم اینقدر خودتو با این فکر و خیالها عذاب نده...بهت قول میدم ان شاا... سال دیگه این موقع فرشته کوچولوت تو بغلت باشه


چه ارزوی قشنگی برام کردی رضوان جون
شیدا
30 بهمن 91 9:35
سلام عزیزم امیدوارم خیلی زود خدا یه فرشته کوچولو برات بفرسته و همه غم این روزهاتو از یادت ببره.


مرسی دوست گلم
لیلا
30 بهمن 91 11:37
سلام هانی جون .. خوبی ؟ بهتری ؟؟؟ منن سومیم بود . فکر میکردم این بار میمیرم اما نمردم . خدا قبلش صبرش رو داده بود . اما یه لطف در حق خودم کردم . بهش وابسته نشدم . اصلااااااا . فقط براش دعا کردم که دعای من در حق اون وارد نشدن به این دنیای حقیر بوده . جاش اینججا نبود . اینا همش تجربه است تلخ اما گرانبها . خدا پشت و پناهت باشه انشالله . امیدوارم به زودی نینی بعدیت بیاد و تا 9 ماه محکم بهت بچسبه . اگه نینیت برگتر باشه اونوقت اون صدای جدا شدن رو میشنوی با گوشهای خودت و چقدر اون لحظه دردناک هستت . خدا بزرگههههههههه . به امید روزهای شااااد


خوبم لیلا خانومی تو که ماهییییییییییییییییییی من مثل تو نیستم مطمئنم خدا برات یه جایزه بزرگ در نظر گرفته الهی فدات شممممم
مامان ریحان عسلی
30 بهمن 91 11:44
سلام
نمیدونم چی بگم که آرومت کنه عزیزم خیلی سخته می دونم


همین که سر میزنید برام قوت قلبه
مامان صفا
30 بهمن 91 18:13
تو رو خدا خودت بیش از این عذاب نده اون کوچولو هم دلش میگیره ها تو الان یه فرشته دائمی پیش خدا داری که هواتو داره و برات دعا میکنه بزار اونم بخنده ... خیلی سخته خیلی فقط خودت هم می تونی حالتو بفهمی و هم خودت می تونی دوباره شادی رو به کلبه عشقتون برگردونی پس قوی باش و به این فکر کن که اگه تو و بابا حمید شاد باشین فرشته تون هم شاد .... مراقب خودت و دلت باش عزیزم


ممنونم صفا جون از اینکه بهم سر میزنی و همدردی میکنی. امیدوارم خدا صدامو بشنوه
نگاری
30 بهمن 91 22:43
سلام عزیزکم بهتری؟؟؟؟
نمی دونم چی بگم فقط می تونم بگم اینم می گذره فدات شم


ممنونم نگار جون منم صبر می کنم تا بگذره
الهه
1 اسفند 91 18:38
سلام گل خانم من اصلا اسمتم نمیدونم ولی دوست دارم بیشتر از اینا با هم آشنا بشیم اگه دوست داشته باشی میتونیم دوستای خوبی برا هم باشیم
قوی باش شاد باش درست یه فرشته رو از دست دادی ولی خوشحال باش که فرشته ی اصلی رو داری همسرتو میگم اصل اونه
مهم اونه دعا کن هیچ وقت این فرشته رو از دست ندی دوست من
حتی اگه فرشتت بود به هر حال روزی از روزا تنهات میذاشتو میرفت دنبال زندگیش همین کاری که خود ما کردیم بعد تو میموندی و شوهرت به هر حال ایشاالله هر چی از خدا میخوای خدا بهت بده
قوی باش دوست من تا دیر نشده به زندگیت برگرد


چه حرف های قشنگی الهه جون اره زندگی واقعا همینه ممنونم از حظور گرمت با کمال میل دوست دارم دوست خوبی مثل شما داشته باشم
سیب سرخ کوچولو
2 اسفند 91 17:09
هانی مهربونم این روزها نوشته هاتو که میخونم بغضم میترکه.دوست مهربونم میدونم هر چیزی هم که بگم آرومت نمیکنه باور کن چند دقیقه ست زل زدم به صفحه نمیدونم چی بگم و چی بنویسم.میدونم این روزا شاید اینقدر از اطرافیان -حمکت خدا بوده -شنیدی که دیگه از این عبارت خسته شدی.به قول شاعر نمیدان چه میخواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته ست.در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکستست.


فدات بشم مهربوننننننن من این روزها با پستام همه رو ناراحت کردم شرمنده همه تونم ولی دست خودم نبود جبران می کنم