زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

پایان ماه هفتم و شروع ماه هشتتتتتتت وکلی حرف های گفتنی

    سلام به دوستای نازنینممممممم  امید وارم حالتون خوب باشهههههه ما هم زیر سایه خدای مهربون خوبیم شکر. سلام به گل خوش عطروبوی خودممممممممممممم انشاالله تو هم مثل ما بی قرار امدن باشی مامان جون و بار تو بسته باشی که سالم بیای بغلممممممم. جمعه 7آذر ماه 7ماهت تموم شد و وارد ماه 8شدیم از خدای مهربون میخوام کمک کنه تا 8هفته باقیمانده رو به سلامتی طی کنم و لیاقت مادر شدن و داشته باشم و تو زودی بیای بغلم خوشکلمممممممم. درست همزمان با پایان 7ماهگی متوجه شددم بدنم اماده شیر دادن شده و اولین قطرات شیرررررر سرازیر شدددد مامان جون دیگه همه چیز داره مهیا میشه تا پیدات بشه عزیزم.   دیگه اینکه  که دیگه کارای اسباب...
10 آذر 1392

5شنبه ای که گذشت

سلام امروز یکشنبه هست 3آذر ،روز ها چقدر دارن سریع میگذرن ... من 27 روزه دیگه ساکن تهران هستم و در کنار حمید...و شبی نیست که بهش فکر نکنم 5شنبه ای که گذشت روز خوبی داشتیم ولی من فرصت نکردم خاطره اش رو ثبت کنم.شوشو یک هفته پر کار داشت طوری که هر روز ساعت 6میرفت و شب دیر وقت میرسید منتظر بود 5شنبه بیاد و حسابی استراحت کنه که من براش نقشه کشیدم. صبح رو خوب استراحت کردیم ساعت 10/30صبحونه خوردیم و11/30بود که رفتیم بیرون، سمت صادقیه. نمیدونم چرا من عاشق پاساژهای صادقیه ام هر وقت دلم خرید بخواد میرم اون وری بماند که از اولش اصلا قصد خرید نداشتتم ولی مگه میشه من چشمم چیزی رو ببینه و بخواد و حمید برام نخره ؟؟؟ خلاصه اولش 1کفش چشم ر...
3 آذر 1392

حرف های 2نفری

یاد این عکسه بخیییییییییر ساعت 7:11دقیقه عصر هست و عشقم هنوز نیومده سرکاره، دلم براش تنگ شده ( .میدونم خیلی خسته میشی عزیز دلم ولی نمیدونم چی کار کنم تا از کارت یه ذره کم کنم میدونم خیلی فکرای جور واجور داری استرس داری و من شرمنده تنها میتونم دعات کنم که خدا حافظت باشه.) دیشب از ساعت 4آرتین کوچولومون نزاشت بخوابیم همش وول میخورد هر طرف برمیگشتم میومد اونجا لگد بارونم میکرد منم پاهام از درد سر شده بود حمیدم مثل همیشه با کوچکترین تکون من بیدار شد ساعت 6کاملا" بد خواب شده بود .دیدی موشموشک منننننننن چه کارا که نمیکنی. دیشب وقت چک آپ داشتم حال نی نی مون خوب بود دکتر برای 10 بهمن نوبت سزارین داد حتی تو تقویمش هم علامت زد ولی من ...
26 آبان 1392

یک روز زیبا و به یاد ماندنی

عطر ِ خواستن ِ تو از تمام ِ جانم فرّار شده.... انگار چشم هايت جادويم ميكند. تو آرامش ِ  مني ...   پسرم اندیشیدن به تو ودستان کوچکت تمام هستی ام شده وقتی به تو می اندیشم دیگر از یاد میبرم که امروز چندمین روز ماه است کجا هستم و چه میکنم. دنیای من انگار تو از نفس هم ظریف تری با وجود تو روز های من صورتی تر از قبل میشود و من هر لحظه عاشق تر.من امروز کشف کرده ام که تو در دنیای خود میخندی اشک میریزی و پلک های کوچکت را باز و بسته میکنی.کاش زود تر از این صورتت را میدیدم پسرم صورتت چون برگ گل لطیف و همچون یاس های سپید زیباست. اگر تمام دنیا خودش را بکشد هیچ کس نمیتواند به عشق من و تو شک کند.حالا تمام ...
16 آبان 1392

یک هفته پر ماجرا

سلام دوستان عزیزممممممم ممنونم از نظرات پر مهرتون و شرمنده بابت اینکه وقت نمیکنم سر بزنم به وبتون این هفته همش درگیر بودم با این کوچولو و خودمممممممممم.. جونم براتون بگه که هفته پیش 2شنبه شب اقا حمید امد خونه و گفت 3شنبه و4شنبه مشهد همایش هست و دانشگاه و محل کارش تعطیله تا شنبه ماهم کلی ذوق کردیم که همسر جان 3-4روزی پیش ماست یکهو 11شب به سر اینجانب زد که بلیط بگیریم و بریم شمال من اصرار کردم و بابایی هم قبول کرد نتی بلیط خریدیم برای 11صبح و راهی رشت شدیم. من شب قبل خیلی کیفور وسایل رو جمع کردم ساعت 12 اینا بود رفتم بخوابم نصفه های شب کلی سردم شد و حس پتو کشیدن نداشتم این شد که صبح با صدای گرفته از خواب بیدار شدم و سرما خوردمممممممم ...
12 آبان 1392

از تهی سرشار جویبار لحظه ها جاریست

پسر عزیزممممممممم  امروز عید سعید غدیر هست 5شنبه 2ابان 92. از دیشب خیلی حرکت هات قوی شدن و من دلم هوری میریزه پایین وقتی شما لگد میزنی.همین الانم داری لگد میزنی عزیز دلممممممممممممم. هفته 25 هم تموم شد وارد هفته 26 شدیم این هفته ازمایش قند گلوکز دارم انشاالله نتیجه اش خوب باشه جیگرم. خیلی بیتاب دیدنت هستم مخصوصا که این روز ها چند تا از دوستان نی نی سایتی فارغ شدن . خدارو شکر خرید های سیسمونی هم تموم شدن خیلی برات لباس خریدم ولی دیگه قول دادم خرید نکنم میترسم برات اندازه نشه و بمونه رو دستمون. دوست دارم همشو تنت کنم و بوست کنم پسرممممممم. مونده لوازم بهداشتی رو بخرم که اونم سر وقتش میگیرم برات. دیگه میخوام ساک بیمارستانت رو ه...
4 آبان 1392