زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

سورپرايزت كنم؟

  سلام مادر فدات بشه چه طوري خوشكلم؟ بگم جات واقعا" خاليه باورت ميشه؟؟؟ بگو چرا؟ با يه خبر سورپرايز كننده آمدم مامان جون...... از دوشنبه هفته پيش خونه بابا آماده شد و من و بابا درگير خريد وسايل و اسباب كشي بوديم نمي دوني چه حالي ميداد مامان جون با يه ذوق و شوقي وسايل مي خريدم  كه نگو.يه روز هم با بابا دو تايي رفتيم وسايل آپشز خونه خريديم    البته وسايل هاي مختصري خريديم تا انشا الله بعد از امتحان بابايي و تا زمان عروسيمون با حوصله وسيله هاي نو بخريم و خونمونو خوشكل كنيم . اين جا همون خونه اي كه قبلا" برات گفتم ، خونه خاله مهديه كه مستاجر توش نشسته بود خدارو شكر مستاجره  به خوبي و خوشي رفت و باب...
28 شهريور 1391

ما اومديم مامان جووووووووووووون هورررررراااااااااااااااااا

  سلام كاكل زري من نازپري قشنگم دل من حسابي برات تنگ بود البته چند بار خواستم بيام و برات بنويسم كه چي شد و چي نشد ولي فرصت نمي شد حالا امدم برات بتعريفم كه من و بابا اين دو هفته كجا بوديم و چه كارا كرديم فدات بشم فرشته ي ناز من البته نا گفته نمونه كه من اول به همه دوست جونام سر زدم و سال نو تبريك گفتم بعد امدم تو وب نازنينم بنويسم از همين جا دوباره سال نو رو به همه تبريك مي گم و بهترين هارو برا همه ارزو دارم. قبل تر از اين برات نوشه بودم كه امسال عيد اولين سالي هست كه من و بابا كنار هميم و من از اين مسئله بي نهايت خوشحالم ما تصميم گرفتيم 28  ام اسفند بريم شمال منم كه بانكي و كار پايان سالم زياد ناچارا" برا ساعت 9 شب ب...
28 شهريور 1391

25فروردین 91

سلام فندق مامان خوشكل من دلم برات خيلي خيلي تنگ شده الان كه دارم برات مينوسم بابا خونه نيست من تنهام امروز بابا امحان دكتري داشت به خاطر همينم 4 صبح از خواب بيدار شد و رفت چند روز اخر هفته رو هم مرخصي گرفته بود سخت مشغول خوندن بود خدا كنه بتونه نتيجه خوبي بگيره البته صبح بعد از امتحان مرحله اول باهاش صحبت كردم بهم گفت خوب دادم منم بيشتر از اين نپرسيدم تا بياد خونه ببينم اوضاع از چه قراره الانم نيم ساعتي هست كه ازمون مرحله دومش شروع شده كمي نگرانم ولي از يه طرفمم همه چيزو سپردم به خدا چون بابا زحمت كشيده هم درس خونده هم كار كرده دلم مي خواد نتيجه خوبي بگيره اينم بگما روز هاي نزديك امتحانش خيلي بد اخلاق شده بود هي گير ميداد و يه چيزي مي گفت ن...
28 شهريور 1391

روزانه هاي من و بابا

سلام همدم مامان چه طوري؟خيلي وقته باهم حرف نزيديما ،البته من كه هميشه تو دلم باهات حرف مي زنم هر روز هم يكبار به وبت سر مي زنم .الانم كه تنهام  بابا رفته سمينار نيست فرصتي شد بيام برات بنويسم . اين روز ها همش در حال خريد و گشت و گذار با بابا هستم با اينكه كلي خبر خوب بهم رسيده و اوضاع بر وفق مراده ولي دلم گرفته مي دونم به خاطر استرس هاي كارمه، ديگه كلافه شدم.....بابا هم كه مي خواد 3 خرداد به خاطر همايشش بره رشت و تنهايي اذيتم مي كنه . خريداي خونمونم ديگه تقريبا" تموم شده از قيمت ها هم كه ديگه نگو وحشتناااااااااك .اين هفته بابا خيلي سرش شلوغه همايش داره ، كار داره،تو محل كارش هم كه دست تنها شده ديگه حساب كن چي ميشه...نمي دونم وق...
28 شهريور 1391

يه خبر خوب يه خبر عالي يعني بهترين اتفاقي كه ميخواستم بيافته

      سلاااااااااااااااااااااااام عزيز دلمممممممممممممممممم ميدوني از ديشب تا صبح چقدر تو دلم باهات حرف زدم چون تو فرشته كوچولويي هستي كه هنوز خدا تو رو به من نداده و حرف زدن با تو يعني حرف زدن با خدا . خدايا ممنونم ازت ممنووووووووووووووون تا حالا تو زندگيم هرچي ازت خواستم و نخواستم بهم دادي يعني هرچي كه بهم دادي خيرو خوشي بوده درسته من برات بنده خوبي نبودم اما هرچي كه خوب بوده برام خواستي خدا جون ازت شرمنده ام  ميدونم براي جبران بي توجهي هام به تو راه زيادي بايد برم اما چاره اي جز شكر گزاري و طلب بخشش از تو نيستتتتتتتتتتت ممنونمممممممممممممممممممم فندق من امروز صبح بابا خبري رو كه چند سال منتظر شنيدن...
28 شهريور 1391

روزتولد من و روز زن

سلام قند عسلم چه طوري؟ مي دونم، خيلي وقته نشده بيام برات بنويسم از تنبلي خودم بوده عزيزم يعني هم تنبلي و هم بيحوصلگي نمي دونم چمه ها ولي اصلا" حال ندارم شديدا" دلم مي خواد برم شمال يه كمي تفريح كنم هميشه فصل بهار كه مياد من تو يه حال و هواي ديگه هستم خاطرات گذشته ها هميشه مياد تو ذهنم از بچگي تا به حال و دوري از خونواده م از يه طرف ديگه، بابا جون مي خواد 3 شنبه من و تنها بزاره بره رشت همون 3شنبه هم نتيجه امتحانش مياد هرچي خدا بخوا د . از خودم برات بگم عزيزم هفته پيش مامان جميل اينجا بود البته خيلي زود رفت 4 شنبه شب رسيد تهران چون من و بابا خريد داشتيم تا دير وقت بيرون بوديم و نشد ببينيمش 5 شنبه از سر كار كه برگشتم رفتم يه دوش گرفتمو با ...
28 شهريور 1391

اين چند وقت چه طور گذشت؟؟؟

سلام قلب كوچولوي مامان و بابا سلام عشق دوست داشتني من چند وقته مي خوام بيام وب نازكمو اپ كنم اما نميشه. اين خاطرات مال 1 هفته پيش هست عزيزم ،كلي خبر داغ برات دارم ولي بهتره قبلش با وجود دير بودن از همين جا روز پدر رو كه گذشت به بابا جوني تبريك بگيم وبراش ارزو كنيم انشاالله صد سال سايه شون بالا سر من و شما باشه و اين متن قشنگ رو تقديم ميكنم به همه ي بابا هاي مهربون: اگر بداني چه كسي كشتي زندگي را از ميان موج هاي سهمگين روزگار به ساحل آرام رويايت رسانده است !!! پدرت را مي پرستي  خوب حالا برات بگم كه هفته گذشته چي شد تو اين هفته خيلي تعطيلات داشتيم 2 روز تعطيل رسمي بعلاوه يه روز جمعه اخ جون چه حالي ميده. روز 5 شنبه ب...
28 شهريور 1391

سلوووووووووووووم

سلام دوستاي گلم خوبين خوشيد؟ واااااااااااااي اين نتم منو با اين سرعت لاك پشتيش ديوونه كرده حالا مثلا" پر سرعتم هست اين قدر دير باز ميكنه كه نه مي تونم آپ كنم و نه به شما سر بزنم ولي دلم برا ني ني گلو ها حسابي تنگه . آمدم مثلا" چند تا عكس آپلود كنم مگه ميشه؟؟كلافه شدم   امروز كلي كار مفيد انجام دادم اول از همه كه رفتيم سر كار و تا 1 سر كار بوم بعدشم بابابا رفتيم بازار شوش دنبال وسايل خونه سرسام گرفتم از همه چيز داشتند نمي ونستم چي بايد بخرم از همه چيز خوشم ميومد ولي ماشاالله ....گرووووووووون تا دلت بخوادهركي هر قيمتي دوست داشتند مي فروختتند...سرويس چيني و قاشق چنگال و يه سري ظرف و ظروف و قابلمه خريديم البته خورده ريز زياد دارم كه ب...
28 شهريور 1391

سفر 5روزه ما

با روي سياه سلام به همگي ،سلام به عزيز دلم ،سلام به قند عسلم و سلام به همه دوستاي گلم قرار بود با نت پر سرعتي كه گيرم آمده بيام تند تند آپ كنم ،اما نه اينكه مامانم از مكه آمده بود خونمون پر شده بود از مهمون مگه وقت مي كردم بيام پاي سيستم ؟؟ولي در كل سفر خوبي بود و خوش گذشت جاي همه دوستاي گلم سبز. متاسفانه در طول اين سفر نتونستم عكسي بگيرم موقيت جور نشد چون هميشه شب ها مي رفتيم تفريح  نور كم بود و عكس تاريك مي شد جمعه شب از سفر برگشتيم ساعت 12 شب بود رسيديم خونه اصلا" دلم نمي خواست برگردم .هواي سالم ، غذاي خوشمزه،تفريح و گردش و مهموني چيز هايي نيست كه بشه به راحتي ازش  گذشت مگه نه؟؟!!! روز دو شنبه صبح تا نزديكي هاي ظهر ...
28 شهريور 1391