زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

بخش سرگرمی وبلاگ

سلام دوستانم خوبین، خوشین؟؟  راستش تصمیم گرفتم تو وبلاگم بخشی از مطالب رو به تزیینات و گل ارایی و میوه آرایی و  تزیین سفره عقد و لباس عروس و.... این جور چیز ها اختصاص بدم . چون من به کار های هنری خیلی علاقه مندم زیاد دنبال این جور چیز ها بودم  از هرکدومشون عکس زیاد دارم .هرچیز به نظرم زیبا بیاد اینجا براتون میزارم. البته تو صفحات جداگانه ثبتش می کنم وآدرسشو میزارم هرکس دوست داشت تشریف میبره می بینه. از کجا معلوم شاید منم یه ناز پری داشته باشم که کار هنری دوست داشته باشه بعد ها از این مطالب خوشش بیاد . برای اولین نمونه ساخت گل پاییزی رو براتون گذاشتم که ساختنش خیلی راحته ولی نتیجه اش خیلی زیباست .گفتم شاید شما هم دوست د...
24 آبان 1391

مامان جون خوشکله دوسش داری؟؟

سلام قند عسلم چطوری فرشته مهربون مننننننننننننن نفسممممممممممم عشششششششقممممم 5 شنبه که با بابا رفته بودیم بیرون من رفتم دنبال بابا سر کارش محل کارش هم که خیابون بهار هستتتتتتت خوب این یعنی چییییییییی؟؟ یعنی اینکه می خوام برای دلبرم یه چیزی بخرمممممممم مگه میشه از کنار اون همه مغازه جور واجور رد شدو چیزی نخرید؟؟ بابا هم بهم می گفت عزیزم ببین فقط اون هایی که بچه دارند یا باردارند دارن خرید می کنند بیخیال شو بیا برییییییم ولی من گفتم نههههههههههه چیز های خوشکل زیاد بودند که چشمم رو گرفت اما آخرش قسمت شد این پیشبند خوشکل و برات بخریم. دوسش دارییییییییییی؟؟؟پریشب هم با بابا رفتیم هفت تیر یه مانتو و روسری سبز رنگ  کلاه دار برام...
23 آبان 1391

حرف هایی از قدیم

اول از همه تبریک به ارزو جونمممممممم دوست نتی عزیزم که به ارزوش رسید و مامان شددددددددد تبریککککککککککک هزاران تبریککککککککککک از خوشحالیت خوشحالم ارزو جونم امید وارم فرشته نازمون به وقتش بهراحتی و به سلامتی دنیا بیاددددددددد   خووووووووووووووووووووووووووب حالااااااااا.... این قدر دلم برای حرف زدن با تو تنگ شده بود که نگووووووووو. ریزه میزه من خیلی دوست دارم خیلی. نمی دونم چرا این چند وقت حسم نسبت به تو بیشتر شده این قدر دوست دارم زودی بیای نمی دونم چرا ؟؟؟ به تازگی این جوری شدم . خیلی خواستنی هستی برام عزیزم . این قدر وبلاگت رو دوست دارم که نگوووووووو تنها سرگرمی من شده .تا از درس فارغ میشم سری به اینجا می زنم ...
18 آبان 1391

چه زمانی برای بچه دار شدن مناسبه؟

سلام عزیز دلمممممم چطوری؟ اون بالا بالاها چه خبره؟؟ دماغت چاقه مانی جوووون؟؟؟ راستش خبر خاصی نیست فقط امدم کمی بحرفم .نی نی ناز من می دونستم که بچه فهمیده ای دارم که یهو دست مامان و باباشو نمیزاره تو پوست گردووووووووووو  البته اگر هم میومدی چشم و دلمونو روشن می کردی.  فقط کمی .،نــــــــــــــــــه بیشتر از کمی جا می خوردیم . چون من حالا حالا ها برای امدنت نقشه دارممممممم ولی شوخی با مزه ای بود نازنینم .تاثیر خوبی رو من داشت وقتی همه شک کردند که ممکنه بار دار باشم  اولش ترسیدم ولی بعدش دیدم دلیلی برای ترسیدن نیست چون همیشه احساس می کنم دست مهربونی تو زندگیمونه همه زندگیمونو مدیریت و هدایت می کنه&nbs...
14 آبان 1391

حال و هوای روز ها و شب های ما..

سلام دوستان عزیزم هوا کم کم داره سر د میشه  ما که بخاری مونو راه انداختیم . از این آفتاب های بی حوصله پاییزی این قدر بدم میاد که نگوووووووووووووووو دلداریییییییییی بهاروووووووووووو تابستونوووووووووووووووو اصلا آدم نمی تونه یجا بند شهههههههههههه من کلا با پاییزو. زمستون رابطم خوب نیست از اخر های پاییزم اغلب سرما می خورمو معمولا تا آخر های زمستون هر دو هفته یکبار مریضم هههههههههههههههههههه هههههههههههههههه. خوب بگذریم ... فکر کنم به همین زودی ها یه سر برم شمال که اب و هوایی تازه کنم شوشو هم شدید هوس کردههههههههههه هم دلمون تنگ شده و هم چند وقتیه تفریح حسابی نکردیم البته اونجا هم کار خاصی نمی کنیم با خانواده بودن مهمه. چند رو...
8 آبان 1391

نگرانی من و بابا

عزیز دلم چون به خودم قول دادم از همه خاطراتمون بنویسم دلم نیومد از این اتفاق چیزی ننویسم چون می دونم  بعد از سال های دور خوندنش برای خودم خیلی جالب خواهد بود . افکار بچگانه و شاید گاهی احمقانه.......... کوچولوی من 5 شنبه که با بابا رفتیم بیرون  من تو کتاب فروشی یه کتاب تعیین جنسیت دیدم و از بابا خواستم که بخریمش شب تا رسیدیم خونه من تند تند شروع کردم به خوندنش مطالبش برام جالب بود واز اون جایی که به مسائل پزشکی علاقه مندم با شوق و ذوق دنبالش می کردم. فرداش یهو به سرم زد که برم تقویمو نگاه کنم ببینم کی وقت امدن خاله پریه ولی دیدم که از وقتش گذشته و خبری نیست خیلی جا خوردم و ترسیدم دلم نمی خواست از آمدنت غافلگیر بشم...
6 آبان 1391

اولین خرید نی نی جونموووووووون

سلام عزیز دل ماماننننننننننننننننن  من به قولم وفا کردم . دیروز با بابا رفته بودیم انقلاب کتاب بگیریم موقع برگشتن از چهار راه ولیعصر تا سه راه جمهوری پیاده آمدیم سر راه من کلی کفش خوشکل بچه گانه دیدم و تصمیم گرفتم برات بخرم البته اولش بابا گفت نه ولی بعدش خودش برات کفش انتخاب کرد البته مدل هاش خیلی متنوع بود ولی ما تصمیم گرفتیم اینو بخریم .خلاصه ما در تاریخ 4 آبان 91 برای نینی مون خرید کردیم و یه کفش خوشکل آبی رنگ خریدیم آمید وارم روزی بشه که بیای و ای کفش رو تو پات ببینم .... اینم عکسش....   ...
5 آبان 1391

حوله بچگی هام

مامان جون مدت ها پیش من این حوله رو تو خونمون پیدا کردم بعد متوجه شدم که حوله دوران کودکیم هست که باهاش حموم می کردم این قدر ذوقیدمممممممممممممممم که نگوووووووووووووو البته اون موقع که بچه تر بودم یادمه باهاش بازی می کردم یعنی میچیدمش  دور عروسک هامممممممممممم فکر کنننننننننننننن یادش بخییییییییییییییییر چه روز هایی بود چند وقت پیش دیدیم خیلی کثیف شده لاک و رژ لب و این چیز ها چسبیده بود بهش (قابل توجه که وقتی من بچه بودم با چه وسایلی بازی می کردم ههههههههههههههههه) . منم دادمش به دختر عمه مامانم که تو شستن وسایل سفید استاده ایشونم لطف کردن برام شستند بهم تحویل دادند البته یه حوله سفید کوچولو هم داره. منم اینو گذشتم لا...
27 مهر 1391

دفتر خاطرات

  سلام نفس مامان خوبی عشقممممممممم؟؟؟ این دفتر خوشکل رو خاله مریم عید پارسال به همراه چیز های دیگه بهم هدیه داد تا حالا چیزی توش ننوشتم ولی می خوام اگه وقت شد و تونستم در حد دو سه خط  هرشب پرش کنم این دفعه دیگه از تو نمی نویسمممممممممممم روز مرگی هامونو خیلی خلاصه یاد داشت می کنم البته تو این کارا تنبلم . الان این قدر خوابم میاد مامانیییییییییییی که نگوووووووووووووووووو خواستم فیزیک بخونممممممممم دیدم مخم کار نمی کنه آخه گشنمم هست رفتم سراغ غذا درست کردن یه کمی عدس پلو پختم برای نهار خودم و شام بابا حالا منتظرم بپزه تا یه دل سیر بخورممممممممممممممممم . دیگه خبر مبری نیست همه چیز در امن و امان استتتتتتتتتتتت سوگولی من...
24 مهر 1391