زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

سلام سلام ستاره

      سلام به جیگر طلای خودم خوبی ناز نازک؟ دلم برات زود زود تنگ میشه چه میشه کرد؟ دیروز عصر من زیاد حالم خوب نبود ولی بابایی گفت بریم بیرون ما هم اطاعت کردیم .( یه چیز در گوشی حالم بد بود ولی وقتی بابایی رو دیدم خوب شدم اصلا" یادم رفته بود). خلاصه چهار راه ولیعصر قرار گذاشتیم و پیاده امدیم سمت طالقانی رفتیم نمایشگاه مبل و فرش کلی خوش گذشت یه اب طالبی با خاک شیر خوردیم (عجب بابا مامان شکمویی  داری تو نه؟) بابایی یه عطر تو کیفش داشت درآورد زد به روسری من هنوزم عطرش مونده خیلی خوش بو بود منو یاد بابا جونت میندازه. امروز صبح زود خاله اینا رفتن شمال من و بابا یی هم می خواهیم بریم بگردیم و خوش بگذرونیم. ...
16 تير 1390

یادش بخیر

سلام به نی نی خودم خوبی فرشته جونم حال منم خوبه و فعلا" همه چیز در امن و امان است. به قول شاعر اندکی صبر سحر نزدیک است. مامان جون نمی دونم چند وقته حال و هوای دوران بچگیم زده به سرم . کلاس اول، مهدکودک ، آمادگی ، شعر هایی که یاد می گرفتیم و... میدونی گلکم آدم ها که بزرگ میشن این قدر درگیر کارای روزانه میشن که از خودشون غافل میشن ، ولی این جوری اصلا" خوب نیست گاهی باید اعتراف کرد که بزرگ تر ها هم دوست دارند بچگی کنند اگه نشد حداقل با خاطراتش خوش باشند. تا تو بیای و اینهارو بخونی فکر می کنم من باید یه 40 سالی سن داشته باشم تا اون موقع حتما روش تدریس و اموزش تو مدرسه ها کلی عوض شده حتما" جذلب تر میشه چند وقت پیش چند تا عکس از کتاب های اون موق...
15 تير 1390

قرار خواستگاری ما

سلام عزيز دل بابا و مامان خوبي؟ عزيزم هم چنان حالم خوب نيست اين تنگي نفس مامي رو ول نمي كنه كلي دكتر ودوا رفتمهيچ كس نفهميد من چمه، همه مي گن از استرس و اعصابه دعا كن برا ماماني ديگه. حالا يه خبر خوب. بگم؟؟؟  همين قدر برات بگم كه ديشب شب خوبي بود . الان هم بامامان جميل صحبت مي كردم گفت پدر جون اوكي اوليه رو داده . خوشحال نيستي عزيزم؟ منم يه كم آروم ترم . منم زودي زنگ زدم به بابا حميد گفتم هم خوشحاله هم استرس دا ره از آينده ، از كار ، منم كمي مي ترسم همه ميگن اين جور موقع طبيعيه . ما هم سپرديم دست خدا .حالا تا اينجا تصميم بر اينه كه نيمه شعبان قرار خواستگاري رسمي رو بزاريم تا بابا جوني به همراه خونواده من هم با حضور بزرگ ...
13 تير 1390

جمعه عصر

سلام قند عسلم يه وقت ناراحت نشي از اينكه دير به دير ميام پيشت . آخه حال ماماني ديشب اصلا" خوب نبود نفسم تنگ شده بود داشتم خفه مي شدم  هنوزم خوب نشدم برام دعا كن ديروز بابا حميد سات 6.5 رسيد خونمون اين قدر خوشتيپ شده بود ماماني تا با با يي برسه من قلبم داشت از جا در ميومد وقتي از بالا پنجره نگاه كردم ديدم بابايي داره تو كوچه دنبال در خونه ما مي گرده يهو منوديد منم با دست بهش اشاره كردم كه زنگ بزنه يه جعبه شكلات خوشگل با ربان قرمز برامون آورد آخي ... بالاخره آمد و نشستن به صحبت پدر جون از همه چيز پرسيد منم هي بهش نگاه مي كردم . بيچاره بابايي هيچي هم نخورد .آخرش پدر جون بهش گفت يه فرصتي برا تحقيق مي خواد بابايي هم با لحن مودبانه ...
11 تير 1390

حال و هوای امشب

حال عجيبي دارم  نمي دونم خوشحال باشم ؟ نگران باشم؟ فردا صبح كنكور دارم ولي زياد بهش فكر نمي كنم چون نيمه هاي راه درس خوندن همه چيز بهم ريخ و من باز هم از چيزي كه سالها مي خواستم دور شدم درسته ه برنامه هاي ديگه اي دارم ولي الان حس پشيموني بيشتر مي چربه. امروز صبح بابا حميد زنگ زد و اجازه گرفت تا اينجا عكس العمل همه خوب بوده عصر رفتيم شيريني خريديم و برگشتيم منم مداد پاك كن برا كنكورم خريدم عصر يه كوچولو با بابايي حرف زدم يه چند تا اس ام اس هم الآن...بهم ميگه استرس ندارم ولي من ميگم داره تا الآن بهم نگفته فردا چي مي خواد بگه من هم مجبورم انتظار بكشم... اميدوارم همه چيز خوب باشه .   مامان جون ميدوني من خيلي استرسي ه...
9 تير 1390

سلام نی نی های مهربووووووووووووون براتون هدیه آوردم

اين 6 عكس خوشكلي كه ميبينيد از خواب فرشته هاست خودم همشونو جمع آوري كردم. ببينيد چقدر ملوسن اين ني ني ها           اما يه هديه ي ديگه يادتونه گفتم براتون سورپرايز دارم .؟؟يه فايل از داستان هاي صوتي از قصه هاي شيرين شنيدني و كلي آهنگ هاي كودكانه قشنگ مي دونم شايد بعضي هاتون داشته باشيد اما من اين فايل رو با عشق براتون تهيه كردم چون حجمش زياده نميشد دانلود كرد مامان ني ني ها يه ايميل برام بزارن من براشون ميل ميكنم تا ني ني ها گوش كنند و لذت ببرن حتي اون ني ني هايي كه هنوز دنيا نيومدن ميتونن از خالشون يادگاري داشته باشن.   ...
9 تير 1390

دلم برات تنگ شده بود

سلام به نازنازكم نمي دوني چقدر دلتنگ اينجا بودم دلم برا دوستات هم تنگ شده بود. دوست داشتم زود تر بيام پيش ني ني هاي گل.عزيزم تازه 1 ساعتي ميشه از راه رسيدم بابايي رفت رشت خونه خودشون منم آمدم لاهيجان خونه خودمون بابا كه اين قد خسته بود لالا كرد ولي من با آمدن به اينجا هم خستگي هام رفت و هم انر‍‍‍ژي مضاعف گرفتم . راستي مامان جون خبر خوش دارم ولي به يه شرط مي گم قول بده از تو آسمونا حسابي دعامون كني ي ي ي  باشه؟؟ مامان جميل و پدرجون بالاخره اجازه دادن بابايي بيااااااااد . تا اينجا قرار گذاشتيم برا جمعه 7 عصر حالا بابايي فردا زنگ ميزنه به مامان جميل ، مامان  !! ديگه قراره بشيمااااااا. خوشحال نيستي؟؟؟ حالا كم ...
8 تير 1390

خداحافظ تا 5 شنبه

  شیرین تز از عسل من تا 5 شنبه نیستم یه وقت دلت نگیره ها اااااا قربونت برم میرم فردا لاهیجان الانم میرم پیش باباجونی می خوایم بریم یه ذره خرت و پرت بخریم. اگه فردا عصر تونستم حتما" میام پیشت     نی نی های گل عاشق همه تون هستم . دلم می خواد یه سورپرایز براتوتن بیارم منتظرم باشید .بووووووووووووووس تقدیم به همه شما فرشته های کوچولوووووووووووووووووووو                       ...
7 تير 1390

سلام فندق مامان

عزیزم من دیشب هم امدم پیشت ولی نتونستم چیزی برات بنویسم دیشب هم نگران بودم و هم دلم گرفته بود دیروز با بابا حمید رفتیم بیرون موقع رفتن اتوبوس این قدر شلوغ بود که نگو یه مامانی هم تو اتوبوس بود تو دلش نی نی داشت تا دیدمش یاد خودم و خودت و دوست های گلت افتادم خلاصه چون خیلی خسته بودم و هوا گرم بود با بابایی رفتیم رستوران ترمه تو  میدون ولیعصر یه چیزی بخوریم یهو بابایی گفت کیف پول و عابر بانکشو جا گذاشته محل کارش هر دو مون نگران شدیم آخه کل پولامونو گذاشته بودیم اونجا شب بابایی یه سری زد اونجا که برشون داره دید نیستن داشتیم دیوونه می شدیم مامانی . بابایی که این قدر بی حوصله بود با من که حرف نزد هیچ شام نخورده خوابش برد ولی خدا ...
7 تير 1390