زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

روزانه هاي من و بابا

سلام همدم مامان چه طوري؟خيلي وقته باهم حرف نزيديما ،البته من كه هميشه تو دلم باهات حرف مي زنم هر روز هم يكبار به وبت سر مي زنم .الانم كه تنهام  بابا رفته سمينار نيست فرصتي شد بيام برات بنويسم . اين روز ها همش در حال خريد و گشت و گذار با بابا هستم با اينكه كلي خبر خوب بهم رسيده و اوضاع بر وفق مراده ولي دلم گرفته مي دونم به خاطر استرس هاي كارمه، ديگه كلافه شدم.....بابا هم كه مي خواد 3 خرداد به خاطر همايشش بره رشت و تنهايي اذيتم مي كنه . خريداي خونمونم ديگه تقريبا" تموم شده از قيمت ها هم كه ديگه نگو وحشتناااااااااك .اين هفته بابا خيلي سرش شلوغه همايش داره ، كار داره،تو محل كارش هم كه دست تنها شده ديگه حساب كن چي ميشه...نمي دونم وق...
28 شهريور 1391

يه خبر خوب يه خبر عالي يعني بهترين اتفاقي كه ميخواستم بيافته

      سلاااااااااااااااااااااااام عزيز دلمممممممممممممممممم ميدوني از ديشب تا صبح چقدر تو دلم باهات حرف زدم چون تو فرشته كوچولويي هستي كه هنوز خدا تو رو به من نداده و حرف زدن با تو يعني حرف زدن با خدا . خدايا ممنونم ازت ممنووووووووووووووون تا حالا تو زندگيم هرچي ازت خواستم و نخواستم بهم دادي يعني هرچي كه بهم دادي خيرو خوشي بوده درسته من برات بنده خوبي نبودم اما هرچي كه خوب بوده برام خواستي خدا جون ازت شرمنده ام  ميدونم براي جبران بي توجهي هام به تو راه زيادي بايد برم اما چاره اي جز شكر گزاري و طلب بخشش از تو نيستتتتتتتتتتت ممنونمممممممممممممممممممم فندق من امروز صبح بابا خبري رو كه چند سال منتظر شنيدن...
28 شهريور 1391

روزتولد من و روز زن

سلام قند عسلم چه طوري؟ مي دونم، خيلي وقته نشده بيام برات بنويسم از تنبلي خودم بوده عزيزم يعني هم تنبلي و هم بيحوصلگي نمي دونم چمه ها ولي اصلا" حال ندارم شديدا" دلم مي خواد برم شمال يه كمي تفريح كنم هميشه فصل بهار كه مياد من تو يه حال و هواي ديگه هستم خاطرات گذشته ها هميشه مياد تو ذهنم از بچگي تا به حال و دوري از خونواده م از يه طرف ديگه، بابا جون مي خواد 3 شنبه من و تنها بزاره بره رشت همون 3شنبه هم نتيجه امتحانش مياد هرچي خدا بخوا د . از خودم برات بگم عزيزم هفته پيش مامان جميل اينجا بود البته خيلي زود رفت 4 شنبه شب رسيد تهران چون من و بابا خريد داشتيم تا دير وقت بيرون بوديم و نشد ببينيمش 5 شنبه از سر كار كه برگشتم رفتم يه دوش گرفتمو با ...
28 شهريور 1391

اين چند وقت چه طور گذشت؟؟؟

سلام قلب كوچولوي مامان و بابا سلام عشق دوست داشتني من چند وقته مي خوام بيام وب نازكمو اپ كنم اما نميشه. اين خاطرات مال 1 هفته پيش هست عزيزم ،كلي خبر داغ برات دارم ولي بهتره قبلش با وجود دير بودن از همين جا روز پدر رو كه گذشت به بابا جوني تبريك بگيم وبراش ارزو كنيم انشاالله صد سال سايه شون بالا سر من و شما باشه و اين متن قشنگ رو تقديم ميكنم به همه ي بابا هاي مهربون: اگر بداني چه كسي كشتي زندگي را از ميان موج هاي سهمگين روزگار به ساحل آرام رويايت رسانده است !!! پدرت را مي پرستي  خوب حالا برات بگم كه هفته گذشته چي شد تو اين هفته خيلي تعطيلات داشتيم 2 روز تعطيل رسمي بعلاوه يه روز جمعه اخ جون چه حالي ميده. روز 5 شنبه ب...
28 شهريور 1391

سلوووووووووووووم

سلام دوستاي گلم خوبين خوشيد؟ واااااااااااااي اين نتم منو با اين سرعت لاك پشتيش ديوونه كرده حالا مثلا" پر سرعتم هست اين قدر دير باز ميكنه كه نه مي تونم آپ كنم و نه به شما سر بزنم ولي دلم برا ني ني گلو ها حسابي تنگه . آمدم مثلا" چند تا عكس آپلود كنم مگه ميشه؟؟كلافه شدم   امروز كلي كار مفيد انجام دادم اول از همه كه رفتيم سر كار و تا 1 سر كار بوم بعدشم بابابا رفتيم بازار شوش دنبال وسايل خونه سرسام گرفتم از همه چيز داشتند نمي ونستم چي بايد بخرم از همه چيز خوشم ميومد ولي ماشاالله ....گرووووووووون تا دلت بخوادهركي هر قيمتي دوست داشتند مي فروختتند...سرويس چيني و قاشق چنگال و يه سري ظرف و ظروف و قابلمه خريديم البته خورده ريز زياد دارم كه ب...
28 شهريور 1391

سفر 5روزه ما

با روي سياه سلام به همگي ،سلام به عزيز دلم ،سلام به قند عسلم و سلام به همه دوستاي گلم قرار بود با نت پر سرعتي كه گيرم آمده بيام تند تند آپ كنم ،اما نه اينكه مامانم از مكه آمده بود خونمون پر شده بود از مهمون مگه وقت مي كردم بيام پاي سيستم ؟؟ولي در كل سفر خوبي بود و خوش گذشت جاي همه دوستاي گلم سبز. متاسفانه در طول اين سفر نتونستم عكسي بگيرم موقيت جور نشد چون هميشه شب ها مي رفتيم تفريح  نور كم بود و عكس تاريك مي شد جمعه شب از سفر برگشتيم ساعت 12 شب بود رسيديم خونه اصلا" دلم نمي خواست برگردم .هواي سالم ، غذاي خوشمزه،تفريح و گردش و مهموني چيز هايي نيست كه بشه به راحتي ازش  گذشت مگه نه؟؟!!! روز دو شنبه صبح تا نزديكي هاي ظهر ...
28 شهريور 1391

بارون بارونه

  اول از همه  با یه شاخه گل مبعث بر همه مبارکککککککککککک   من شمالم عزیزم دیشب با بابا رسیدیم  از امروز صبح بارون قشنگ و سیل آسایی گرفته نمی دونم تا کی ادامه داره ولی هوا خیلی خوب و دلپذیر شده زود زود میام برات می نویسم نت پر سرعت گیرم آمدههههههههههههههههه خیلی خوبهههههههههههههه     این شعر رو دوست دارممممممممممممم   در دلم.......غوغاییست   در شبم........بلواییست   چه کسی فهمید.............قلب اقیانوس برای....... که تپید   چه کسی فهمید........... دل بیطاقت ماه...... چه کسی را در شب خواند   چه کسی می...
28 شهريور 1391

يك سال از باهم بودمان گذشت

  عزيز دل مامان 31 خرداد يك سال از روزي كه من اين خونه رو برات ساختم تا خاطراتمون رو بنويسم گذشت تو اين يك سال كه خيلي هم زودگذشت من تقريبا" همه خاطرات خوب و بد زندگيمونو ثبت كردم و نوشتن براي تو من رو خيلي بهت نزديك كرده  وقتي ميام اينجا مي نويسم احساس مي كنم واقعا" يكي هست كه حرف هامو ميشنوه و جواب ميده ،  دوست هاي خوبي تو نی نی وبلاگ  پيدا كردم ، خوندن خاطرات بقيه كوچولو ها باعث ميشه يه زمان هايي از هياهوي زندگي بيام بيرون و ارامش بگيرم . مامانم اميد وارم بتونم اينجا رو برات حفظ كنم خوندن خاطرات گذشته برام خيلي جالبه اميدوارم يه روزي برسه كه خودت تو وبلاگت مطلب بنويسي.  حالا بيا باهم ببينيم كه س...
28 شهريور 1391

رفته بودم عروسیییییییییییییییییی

سلام حبه انگور من ،عسل من ، عشق من ماماني خيلي بي معرفتم؟؟اصلا" بهت سر نميزنم؟؟نه به خدا اين طوري نيست دلم وفكرم هميشه پيشته اما مشغله هاي اين زندگي نميزاره احساس و افكارم رو بهت ابراز كنم شبها كه ميام خونه اين قدر خسته ام كه به تازگي ها غذا هم نميپزم خسته و بيهوش مي افتم خدا نگه داره بابا حميدو كه هوامو داره اگه اين باباي مهربون نبود كم مياوردم. مي خواستم زود بيام و با يك پست خاطره انگيز وبلاگتو اپ كنم كه نشد. حالا اين دفعه 2 تا پست مي زارم از 5 شنبه شمال بودم  اون قدر بارون بود كه نگوووووووووعروسي دوستم هانيه جون بود از عروسي كه هيچي نفهميدم چو شنبه عروسي بود و من مجبور بودم 1 شنبه سر كار باشم از وسط عروسي پاشدم امدم تهران صب...
28 شهريور 1391